بریدههای کتاب وانیل و شکلات میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 258 چیزی را که او احساس میکند، فقط خودش میتواند بداند. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 410 او در حالی که گریه میکرد گفت: از ماجراهایی که تمام میشوند خوشم نمیآید. مورتیمر در حالی که دستمالی به او میداد تا اشکهایش را پاک کند گفت: اما عشق ما هرگز تمام نمیشود، فقط وجودمان از کنار یکدیگر ناپدید میشود. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 95 آندرئا زمزمه کرد "من دیوانهوار عاشق تو هستم، این را هرگز فراموش نکن" پنلوپه هم با قاطعیت گفت "تو هم سعی کن به یاد داشته باشی" 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 65 مرد برایش توضیح داد: زمانی که انسان تنهاست و نمیتواند روی همنوعانش سرمایهگذاری عاطفی کند، به حیوانات دل می،بندد، حال هر حیوانی که میخواهد باشد و به او امتیازاتی میدهد که در واقع در حد آن حیوان نیست. 0 1 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 55 گربه که بالای کمد بود روی میز پرید و در بیرون اتاق ناپدید شد. پنلوپه دلش میخواست مانند او باشد: به هر کسی که دلش میخواهد چنگ بیندازد در حالی که احساسات خود و دیگران را نادیده می گیرد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 94 و ادامه داد: بی صبرانه منتظر روزی هستم که زنها تصورات قدیمی را دور بریزند و آنها باشند که از مردها چیزی برای ثابت کردن عشقشان بخواهند. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 254 همراهی تو برای من مثل هدیهای از آسمان است. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 5 فهمیدم که کلمات به کار نمیآیند و مانند آب سُر میخورند و میروند؛ فقط اعمالند که حساب میشوند. 0 1 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 305 به نظرش آمد که به او میگوید: زنی که به شوهر و فرزندانش خیانت میکند زن نالایقی است. از او پرسید: و شوهری که به همسرش خیانت میکند چه چیزی است؟ 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 214 اکنون قدرت بدنی نمیتوانست کمکی به او بکند، نادانی و جهل او را خرد میکرد. 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 288 میدانی روز ازدواجمان چه اتفاقی افتاد؟ داشتیم برای ماه عسل حرکت میکردیم، بلیتها را در دست من گذاشت و گفت "تو هدایتم کن، مثل اینکه تو مادرم باشی و من پسرت" من با غرور لبخند زدم زیرا او زندگیش را در دستان من قرار داده بود. نمیدانستم که با دست خودم گور خودم را میکَنَم! 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 57 واقعاً فکر سادهلوحانهای بود که مادرش تصور کند با چهار کلمه حرف، ماجرایی را که سالهای متمادی زجرش داده بود به فراموشی بسپارد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 200 چطور میشود یک مرد را از روی قلبت پاک کنی؟ این مثل یک بیماری است که درمان ندارد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 4 شرایط من مانند میلیونها زن دیگر است؛ همه ما قربانیان آگاهی هستیم و به امید فردای بهتر و معجزهای نشستیم که بتواند زندگی ما را دگرگون کند. 0 4 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 67 متوجه شدهام که موسیقی احتیاج به سکوت عمیق دارد، در حالی که در سر من هیاهویی جهنمی برپاست. 0 20 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 513 چه کسی به تو گفته که زندگی تفریحی دلپذیر است؟ مسلماً من که چنین حرفی نزدهام. اگر رنج نکشی، نمیتوانی بگویی زنده هستی. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 26 عاقبت او هم باید به قدرت درمانگر اشکها پی میبرد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 278 پنلوپه همیشه او را اینطور تفسیر کرده بود: مردک زشت بی معنی، با نگاهی مشکوک. پن: توهین برازندهای بود و از ترکیب وصفیش خوشم اومد. 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 5 از تو با احساسی از آزادی دور میشوم. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 217 از این انسانیت بیتفاوت و خوشحال، تنفری شدید در قلبش احساس نمود. 0 1
بریدههای کتاب وانیل و شکلات میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 258 چیزی را که او احساس میکند، فقط خودش میتواند بداند. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 410 او در حالی که گریه میکرد گفت: از ماجراهایی که تمام میشوند خوشم نمیآید. مورتیمر در حالی که دستمالی به او میداد تا اشکهایش را پاک کند گفت: اما عشق ما هرگز تمام نمیشود، فقط وجودمان از کنار یکدیگر ناپدید میشود. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 95 آندرئا زمزمه کرد "من دیوانهوار عاشق تو هستم، این را هرگز فراموش نکن" پنلوپه هم با قاطعیت گفت "تو هم سعی کن به یاد داشته باشی" 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 65 مرد برایش توضیح داد: زمانی که انسان تنهاست و نمیتواند روی همنوعانش سرمایهگذاری عاطفی کند، به حیوانات دل می،بندد، حال هر حیوانی که میخواهد باشد و به او امتیازاتی میدهد که در واقع در حد آن حیوان نیست. 0 1 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 55 گربه که بالای کمد بود روی میز پرید و در بیرون اتاق ناپدید شد. پنلوپه دلش میخواست مانند او باشد: به هر کسی که دلش میخواهد چنگ بیندازد در حالی که احساسات خود و دیگران را نادیده می گیرد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 94 و ادامه داد: بی صبرانه منتظر روزی هستم که زنها تصورات قدیمی را دور بریزند و آنها باشند که از مردها چیزی برای ثابت کردن عشقشان بخواهند. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 254 همراهی تو برای من مثل هدیهای از آسمان است. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 5 فهمیدم که کلمات به کار نمیآیند و مانند آب سُر میخورند و میروند؛ فقط اعمالند که حساب میشوند. 0 1 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 305 به نظرش آمد که به او میگوید: زنی که به شوهر و فرزندانش خیانت میکند زن نالایقی است. از او پرسید: و شوهری که به همسرش خیانت میکند چه چیزی است؟ 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 214 اکنون قدرت بدنی نمیتوانست کمکی به او بکند، نادانی و جهل او را خرد میکرد. 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 288 میدانی روز ازدواجمان چه اتفاقی افتاد؟ داشتیم برای ماه عسل حرکت میکردیم، بلیتها را در دست من گذاشت و گفت "تو هدایتم کن، مثل اینکه تو مادرم باشی و من پسرت" من با غرور لبخند زدم زیرا او زندگیش را در دستان من قرار داده بود. نمیدانستم که با دست خودم گور خودم را میکَنَم! 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 57 واقعاً فکر سادهلوحانهای بود که مادرش تصور کند با چهار کلمه حرف، ماجرایی را که سالهای متمادی زجرش داده بود به فراموشی بسپارد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 200 چطور میشود یک مرد را از روی قلبت پاک کنی؟ این مثل یک بیماری است که درمان ندارد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 4 شرایط من مانند میلیونها زن دیگر است؛ همه ما قربانیان آگاهی هستیم و به امید فردای بهتر و معجزهای نشستیم که بتواند زندگی ما را دگرگون کند. 0 4 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 67 متوجه شدهام که موسیقی احتیاج به سکوت عمیق دارد، در حالی که در سر من هیاهویی جهنمی برپاست. 0 20 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 513 چه کسی به تو گفته که زندگی تفریحی دلپذیر است؟ مسلماً من که چنین حرفی نزدهام. اگر رنج نکشی، نمیتوانی بگویی زنده هستی. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 26 عاقبت او هم باید به قدرت درمانگر اشکها پی میبرد. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 278 پنلوپه همیشه او را اینطور تفسیر کرده بود: مردک زشت بی معنی، با نگاهی مشکوک. پن: توهین برازندهای بود و از ترکیب وصفیش خوشم اومد. 0 2 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 5 از تو با احساسی از آزادی دور میشوم. 0 0 میترا مطلق 1402/9/16 وانیل و شکلات ازووا کاساتی مودینیانی 3.1 8 صفحۀ 217 از این انسانیت بیتفاوت و خوشحال، تنفری شدید در قلبش احساس نمود. 0 1