بریدههای کتاب سرگذشت استعمار سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 66 سرخپوست ها برای کاویدن زمین و سینه ی کوه ها در پی طلا به بردگی کشیده می شدند؛ امّا گاه نیز مرگ را به اسارت به دست اسپانیایی ها ترجیح می دادند و دیده می شد در یک قبیله زنان، مردان و کودکان به خودکشی جمعی دست می زنند. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 39 راه حل نهایی پاپ این بود: روی نقشه، نقطه ای که در صد فرسنگی غرب جزایر آزور، که در اقیانوس اطلس قرار داشت و پیش از این توسط پرتغال کشف شده بود، مشخص شود، سپس یک خط فرضی از شمال به جنوب رسم شود که از این نقطه بگذرد. بنا به اعلام پاپ، تمام سرزمین هایی که در شرق این خط قرار می گرفتند، در محدوده ی فعالیت اکتشافی پرتغال و تمام مناطق کشف شده در غرب این خط به اسپانیا می رسید. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/12 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 106 دکن، بزرگ ترین منطقه ی جنوبی هند که چهل میلیون نفر جمعیت داشت، در آتش اختلافات داخلی می سوخت. حاکم دکن از دنیا رفته بود و بر سر جانشینی او جنگ در گرفته بود. دوپلکس فوراً وارد ماجرا شد و با یکی از مدعیان پیمان اتحاد بست و سربازان و توپخانه ی خود را در اختیار او گذاشت. نیروهای متحد پیروز شدند. هم پیمان دوپلکس بر تخت حکومت دکن تکیه زده بود؛ اما برای ادامهٔ حکومت به حمایت دوپلکس نیاز داشت. اکنون حکومت دکن تحت الحمایه و گوش به فرمان فرانسوی ها بود. فرانسوی ها در جنگ کارناتا، منطقه ای در جنوب شرقی هند نیز دخالت کردند و حاکم این منطقه را هم تحت حمایت خود درآوردند. اکنون وسعت مناطقی که تحت تسلط شرکت هند شرقی فرانسه بود دوبرابر مساحت کشور فرانسه بود، با جمعیتی چند برابر جمعیت این کشور. 0 1 سجاد علی پور 1403/6/7 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 97 تجار انگلیسی به هر قیمتی به دنبال اعزام مردان انگلیسی به مهاجرنشین ها بودند، کار به جایی رسید که در کافه ها و کوچه ها به کمین جوانان انگلیسی می نشستند، در کافه، کنار دست جوانی می نشستند و با او شروع به صحبت و شوخی می کردند. بعد پی در پی مشروبات الکلی سفارش می دادند و هنگامی که جوان کاملاً هوشیاری اش را از دست می داد زیر بغل او را می گرفتند و از کافه خارج می شدند. از نزدیک ترین راه خود را به ساحل می رساندند و جوان را به یکی از کشتی هایی که عازم آمریکا بود می بردند. جوان مست هنگامی به خودش می آمد که کشتی کیلومتر ها را روی اقیانوس پیموده بود. آن ها قراردادی را نشانش می دادند که در مستی امضا کرده بود و متعهد شده بود در برابر حقوق مشخصی برای شخص تاجر در مهاجرنشین ها کار کند. 0 1 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 87 طلاهایی که [فرانسیس] دریک دزدیده بود به سرمایه تشکیل((کمپانی هند شرقی)) تبدیل شد؛ شرکتی که انگلستان با بهره بردن از آن توانست بر هندوستان مسلط شود و به رقابت با کشورهای اروپایی در نقاط دیگری از مشرق زمین مشغول شود. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 35 در یکی از سفر ها، قایق سرخپوست ها با قایق مردان [کریستف] کلمب رو در رو شد و سرخپوست ها با تیر و کمان به یاران کلمب حمله کردند. سفیدها سلاح آتشین در اختیار داشتند و خیلی زود توانستند سرخپوست ها را از بین ببرند. تنها یک نفر از آن ها زنده ماند که روده هایش از شکمش بیرون ریخته بود. اسپانیایی ها چون می دانستند کاری از این مرد بر نمی آید، او را درون آب انداختند تا غرق شود؛ امّا او درحالی که با یک دست شکم خود را گرفته بود، به طرف ساحل شنا کرد. مردان کلمب با دیدن این صحنه شگفت زده شدند و نگران از اینکه او به ساحل برسد و تمام افراد قبیله اش را برای انتقام بسیج کند، دوباره او را گرفتند، محکم بستند و به آب انداختند؛ امّا مرد بومی بار دیگر خود را رها کرد و با شنا به طرف ساحل ادامه داد. اکنون آن ها مجبور بودند مرد را چنان گلوله باران کنند که در خون خود غرق شود و پایش به ساحل نرسد. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 82 با مرگ هنری هشتم، دخترش ((الیزابت)) فرمانروای انگلستان شد. پیش از این هنری مادر الیزابت را گردن زده بود. مدتی بعد همسر جدیدش کاترین هروارد را هم گردن زد. 0 10 زهرا 🌱 5 روز پیش سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 65 اسپانیایی ها روبه روشن با بومی ها در آن روزها را این گونه توصیف کرده اند: در یک دست انجیل داشتیم و در دست دیگر یک بطری شراب؛ تفنگی را هم به پشت انداخته بودیم. 0 5 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 65 جذاب ترین سوغات سفید ها برای سرخپوست ها((شراب)) بود. بومی ها که تا پیش از ورود سفیدپوستان با مشروبات الکلی آشنا نبودند، با نوشیدن اندکی بیشتر از آن دنبال سفید ها به راه افتادند. اعتیاد سرخپوست ها به الکل باعث شکستن مقاومتشان در برابر سفیدها می شد و بعضی از قبایل آن ها آن قدر در نوشیدن این ((آب عجیب)) افراط کردند که رو به از هم پاشیدگی و انقراض گذاشتند. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 66 تب طلا باعث شد اسپانیایی ها در یک و نیم قرن 180000 کیلو طلا را از سرزمین سرخپوستان به اروپا منتقل کنند. پس از آن، کشف معادن نقره در پرو، آرژانتین و نقاط دیگر موجب شد شانزده میلیون کیلو نقره به اسپانیا ارسال شود. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 24 افرادی که به دستور مانوئل[اول، پادشاه پرتغال] راهی هند می شدند، در لباس بازرگان، با حاکمان محلی این کشور ارتباط برقرار می کردند. آن ها مکان هایی را برای انبار کردن کالا در شهر های هند می ساختند و پس از مدتی این انبار ها را پُر از سلاح می کردند. دامن زدن به اختلاف میان حاکمان محلی باعث می شد یکی از آن ها از پرتغالی ها کمک بخواهد. پرتغالی ها هم با سلاح هایی که در انبارهای کالا نگه می داشتند با یکی از دو رقیب همراه می شدند و با وابستگی او به آن ها حکومتی تابع پرتغال در آن منطقه ایجاد می شد. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 14 دریانوردان پرتغالی، با کشف این سواحل، پرچم پرتغال را در آن ها بر می افراشتند و این سرزمین ها را به نام پادشاه پرتغال فتح می کردند. همراه داشتن سلاح آتشین، بومی ها را به فرمان برداری سریع از آن ها وادار می کرد. پرتغالی ها هر یک از نقاط سواحل غربی آفریقا را به اسم کالایی که از آنجا به دست می آوردند نام گذاری می کردند. در ساحل عاج،. با کشتار فیل ها، عاج فراوانی به دست می آمد. گینه به ساحل غله مشهور شد؛ چون فلفل آن به ((غله ی بهشت)) معروف بود. ((ساحل برده)) یا ((ساحل طلا)) نیز نام سرزمین های دیگری بود که به تازگی کشف شده بود. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 32 برای درباریان، بیش از همه، سرخپوست ها و طوطی هایی که کلمب از هندوستانِ خیالیِ خود سوغات آورده بود جالب توجه بودند. فقط یک چیز پادشاه[اسپانیا] را به شدت عصبانی کرده بود: سرخپوست ها با ولع مشغول خوردن لوبیای خشک بودند و برای برداشتن آن از ظرفی که به آن ها تعارف می شد یکدیگر را کنار می زدند! 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 21 کابرال نتوانست روابط خوبی با شاهزاده کالیکوت برقرار کند. برای همین، با راجه ی منطقه ی کوشِن، که رقیب سرسخت شاهزاده کالیکوت بود، طرح دوستی ریخت. کوشِن به پایگاه مهمی برای پرتغالی ها در هند تبدیل شد و کابرال، که توانسته بود از رقابت حاکمان محلی هند بیشترین بهره را ببرد، با محموله ی بزرگی از ادویه به پرتغال بازگشت. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 18 احمد بن ماجد از پُر آوازه ترین دریانوردان عرب در آن روزگار بود. او هنگامی که در مجلس دوگاما[دریانورد پرتغالی] حاضر شد، با دیدن شراب های رنگین اروپایی خودداری اش را از دست داد و در میان فریاد های پر از شادی و سرمستی ملوان های پرتغالی باده گساری کرد. هنگامی که هوشیاری اش را کاملاً از کف داد، گاما او را در آغوش کشید و راز های دریانوردان مسلمان برای رسیدن به هندوستان را از او پرسید. 0 2 سجاد علی پور 1403/6/7 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 98 همه ی کشور های مهم اروپا که چشم دیدن اسپانیا را نداشتند به حمایت از پرتغالی ها برخاستند. فرانسوی ها و هلندی ها کشتی هایی را برای کمک به آن ها اعزام کردند. انگلستان هم آماده شد سربازانی را به رهبری یکی از برجسته ترین سردارانش به یاری آن ها بفرستد؛ امّا به یک شرط :چارلز دوم، پادشاه انگلستان، باید با کاترین براگانزایی دختر ژان ازدواج می کرد. جهیزیه ی کاترین هم مشخص بود: بندر بمبئی در هندوستان که سال ها پیش به تصرف پرتغال درآمده بود، شهر طنجه در مراکش که نزدیک ترین نقطه به اروپا در تنگه ی جبل الطارق بود، پانصد هزار پوند پول نقد و امتیاز تجارت آزاد انگلستان با تمام سرزمین هایی که پرتغال در آمریکا، آسیا و آفریقا صاحب آن ها بود. عروس پرتغالی با این جهیزیه ی سنگین راهی دربار انگلستان شد و سربازان انگلیسی نیز عازم پرتغال شدند. پرتغالی ها در جنگ استقلال پیروز شدند و اسپانیا در سال 1668 میلادی استقلال پرتغال را پذیرفت. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 19 گاما[دریانورد پرتغالی] نمی توانست زیر بار چنین مبلغ سنگینی برود؛ برای همین، چند نفر از بزرگان شهر [کالیکوتِهند] را، که به عرشه ی کشتی او آمده بودند، گروگان گرفت و آزادی آن ها را به چشم پوشی شاهزاده از حقوق گمرکی خود مشروط کرد. 0 2 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 84 سفیر اسپانیا در انگلستان راهی دربار الیزابت شد تا با لحنی تهدیدآمیز به الیزابت اعتراض کند. امّا تهدید الیزابت جدی تر بود:((اگر ادامه بدهید به جای پادشاهِ شما، با پادشاه فرانسه ازدواج خواهم کرد! آن وقت با دشمن شما متحد خواهم شد.)) فیلیپ باز هم مجبور شد صبر کند. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 90 انگلیسی ها طلا و نقره ی اسپانیایی ها را می دزدیدند و دلیلشان هم این بود که اسپانیایی ها هم آن ها را از سرخپوست ها دزدیده اند. 0 8 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 64 اسپانیایی ها امپراطور اینکا[آتاهوالپا] را به اتهام قتل برادر[هواسکار]، پرستش خدایان دروغین و توطئه بر ضد اسپانیایی ها به اعدام محکوم کردند. او باید روی تلی از هیزم سوزانده می شد؛ امّا به او گفته شد که اگر دین مسیحیت را بپذیرد، به جای سوزانده شدن خفه خواهد شد. آتاهوالپا در آغاز از پذیرفتن مسیحیت سرباز زد؛ امّا همین که او را روی تل هیزم قرار دادند، جرئتش را از دست داد و گفت که حاضر است مسیحی شود. آتاهوالپا را غسل تعمید دادند و سپس با یک سیم فلزی در حالی که کشیش برایش دعا می خواند خفه اش کردند. 0 1
بریدههای کتاب سرگذشت استعمار سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 66 سرخپوست ها برای کاویدن زمین و سینه ی کوه ها در پی طلا به بردگی کشیده می شدند؛ امّا گاه نیز مرگ را به اسارت به دست اسپانیایی ها ترجیح می دادند و دیده می شد در یک قبیله زنان، مردان و کودکان به خودکشی جمعی دست می زنند. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 39 راه حل نهایی پاپ این بود: روی نقشه، نقطه ای که در صد فرسنگی غرب جزایر آزور، که در اقیانوس اطلس قرار داشت و پیش از این توسط پرتغال کشف شده بود، مشخص شود، سپس یک خط فرضی از شمال به جنوب رسم شود که از این نقطه بگذرد. بنا به اعلام پاپ، تمام سرزمین هایی که در شرق این خط قرار می گرفتند، در محدوده ی فعالیت اکتشافی پرتغال و تمام مناطق کشف شده در غرب این خط به اسپانیا می رسید. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/12 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 106 دکن، بزرگ ترین منطقه ی جنوبی هند که چهل میلیون نفر جمعیت داشت، در آتش اختلافات داخلی می سوخت. حاکم دکن از دنیا رفته بود و بر سر جانشینی او جنگ در گرفته بود. دوپلکس فوراً وارد ماجرا شد و با یکی از مدعیان پیمان اتحاد بست و سربازان و توپخانه ی خود را در اختیار او گذاشت. نیروهای متحد پیروز شدند. هم پیمان دوپلکس بر تخت حکومت دکن تکیه زده بود؛ اما برای ادامهٔ حکومت به حمایت دوپلکس نیاز داشت. اکنون حکومت دکن تحت الحمایه و گوش به فرمان فرانسوی ها بود. فرانسوی ها در جنگ کارناتا، منطقه ای در جنوب شرقی هند نیز دخالت کردند و حاکم این منطقه را هم تحت حمایت خود درآوردند. اکنون وسعت مناطقی که تحت تسلط شرکت هند شرقی فرانسه بود دوبرابر مساحت کشور فرانسه بود، با جمعیتی چند برابر جمعیت این کشور. 0 1 سجاد علی پور 1403/6/7 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 97 تجار انگلیسی به هر قیمتی به دنبال اعزام مردان انگلیسی به مهاجرنشین ها بودند، کار به جایی رسید که در کافه ها و کوچه ها به کمین جوانان انگلیسی می نشستند، در کافه، کنار دست جوانی می نشستند و با او شروع به صحبت و شوخی می کردند. بعد پی در پی مشروبات الکلی سفارش می دادند و هنگامی که جوان کاملاً هوشیاری اش را از دست می داد زیر بغل او را می گرفتند و از کافه خارج می شدند. از نزدیک ترین راه خود را به ساحل می رساندند و جوان را به یکی از کشتی هایی که عازم آمریکا بود می بردند. جوان مست هنگامی به خودش می آمد که کشتی کیلومتر ها را روی اقیانوس پیموده بود. آن ها قراردادی را نشانش می دادند که در مستی امضا کرده بود و متعهد شده بود در برابر حقوق مشخصی برای شخص تاجر در مهاجرنشین ها کار کند. 0 1 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 87 طلاهایی که [فرانسیس] دریک دزدیده بود به سرمایه تشکیل((کمپانی هند شرقی)) تبدیل شد؛ شرکتی که انگلستان با بهره بردن از آن توانست بر هندوستان مسلط شود و به رقابت با کشورهای اروپایی در نقاط دیگری از مشرق زمین مشغول شود. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 35 در یکی از سفر ها، قایق سرخپوست ها با قایق مردان [کریستف] کلمب رو در رو شد و سرخپوست ها با تیر و کمان به یاران کلمب حمله کردند. سفیدها سلاح آتشین در اختیار داشتند و خیلی زود توانستند سرخپوست ها را از بین ببرند. تنها یک نفر از آن ها زنده ماند که روده هایش از شکمش بیرون ریخته بود. اسپانیایی ها چون می دانستند کاری از این مرد بر نمی آید، او را درون آب انداختند تا غرق شود؛ امّا او درحالی که با یک دست شکم خود را گرفته بود، به طرف ساحل شنا کرد. مردان کلمب با دیدن این صحنه شگفت زده شدند و نگران از اینکه او به ساحل برسد و تمام افراد قبیله اش را برای انتقام بسیج کند، دوباره او را گرفتند، محکم بستند و به آب انداختند؛ امّا مرد بومی بار دیگر خود را رها کرد و با شنا به طرف ساحل ادامه داد. اکنون آن ها مجبور بودند مرد را چنان گلوله باران کنند که در خون خود غرق شود و پایش به ساحل نرسد. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 82 با مرگ هنری هشتم، دخترش ((الیزابت)) فرمانروای انگلستان شد. پیش از این هنری مادر الیزابت را گردن زده بود. مدتی بعد همسر جدیدش کاترین هروارد را هم گردن زد. 0 10 زهرا 🌱 5 روز پیش سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 65 اسپانیایی ها روبه روشن با بومی ها در آن روزها را این گونه توصیف کرده اند: در یک دست انجیل داشتیم و در دست دیگر یک بطری شراب؛ تفنگی را هم به پشت انداخته بودیم. 0 5 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 65 جذاب ترین سوغات سفید ها برای سرخپوست ها((شراب)) بود. بومی ها که تا پیش از ورود سفیدپوستان با مشروبات الکلی آشنا نبودند، با نوشیدن اندکی بیشتر از آن دنبال سفید ها به راه افتادند. اعتیاد سرخپوست ها به الکل باعث شکستن مقاومتشان در برابر سفیدها می شد و بعضی از قبایل آن ها آن قدر در نوشیدن این ((آب عجیب)) افراط کردند که رو به از هم پاشیدگی و انقراض گذاشتند. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 66 تب طلا باعث شد اسپانیایی ها در یک و نیم قرن 180000 کیلو طلا را از سرزمین سرخپوستان به اروپا منتقل کنند. پس از آن، کشف معادن نقره در پرو، آرژانتین و نقاط دیگر موجب شد شانزده میلیون کیلو نقره به اسپانیا ارسال شود. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 24 افرادی که به دستور مانوئل[اول، پادشاه پرتغال] راهی هند می شدند، در لباس بازرگان، با حاکمان محلی این کشور ارتباط برقرار می کردند. آن ها مکان هایی را برای انبار کردن کالا در شهر های هند می ساختند و پس از مدتی این انبار ها را پُر از سلاح می کردند. دامن زدن به اختلاف میان حاکمان محلی باعث می شد یکی از آن ها از پرتغالی ها کمک بخواهد. پرتغالی ها هم با سلاح هایی که در انبارهای کالا نگه می داشتند با یکی از دو رقیب همراه می شدند و با وابستگی او به آن ها حکومتی تابع پرتغال در آن منطقه ایجاد می شد. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 14 دریانوردان پرتغالی، با کشف این سواحل، پرچم پرتغال را در آن ها بر می افراشتند و این سرزمین ها را به نام پادشاه پرتغال فتح می کردند. همراه داشتن سلاح آتشین، بومی ها را به فرمان برداری سریع از آن ها وادار می کرد. پرتغالی ها هر یک از نقاط سواحل غربی آفریقا را به اسم کالایی که از آنجا به دست می آوردند نام گذاری می کردند. در ساحل عاج،. با کشتار فیل ها، عاج فراوانی به دست می آمد. گینه به ساحل غله مشهور شد؛ چون فلفل آن به ((غله ی بهشت)) معروف بود. ((ساحل برده)) یا ((ساحل طلا)) نیز نام سرزمین های دیگری بود که به تازگی کشف شده بود. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/22 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 32 برای درباریان، بیش از همه، سرخپوست ها و طوطی هایی که کلمب از هندوستانِ خیالیِ خود سوغات آورده بود جالب توجه بودند. فقط یک چیز پادشاه[اسپانیا] را به شدت عصبانی کرده بود: سرخپوست ها با ولع مشغول خوردن لوبیای خشک بودند و برای برداشتن آن از ظرفی که به آن ها تعارف می شد یکدیگر را کنار می زدند! 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 21 کابرال نتوانست روابط خوبی با شاهزاده کالیکوت برقرار کند. برای همین، با راجه ی منطقه ی کوشِن، که رقیب سرسخت شاهزاده کالیکوت بود، طرح دوستی ریخت. کوشِن به پایگاه مهمی برای پرتغالی ها در هند تبدیل شد و کابرال، که توانسته بود از رقابت حاکمان محلی هند بیشترین بهره را ببرد، با محموله ی بزرگی از ادویه به پرتغال بازگشت. 0 0 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 18 احمد بن ماجد از پُر آوازه ترین دریانوردان عرب در آن روزگار بود. او هنگامی که در مجلس دوگاما[دریانورد پرتغالی] حاضر شد، با دیدن شراب های رنگین اروپایی خودداری اش را از دست داد و در میان فریاد های پر از شادی و سرمستی ملوان های پرتغالی باده گساری کرد. هنگامی که هوشیاری اش را کاملاً از کف داد، گاما او را در آغوش کشید و راز های دریانوردان مسلمان برای رسیدن به هندوستان را از او پرسید. 0 2 سجاد علی پور 1403/6/7 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 98 همه ی کشور های مهم اروپا که چشم دیدن اسپانیا را نداشتند به حمایت از پرتغالی ها برخاستند. فرانسوی ها و هلندی ها کشتی هایی را برای کمک به آن ها اعزام کردند. انگلستان هم آماده شد سربازانی را به رهبری یکی از برجسته ترین سردارانش به یاری آن ها بفرستد؛ امّا به یک شرط :چارلز دوم، پادشاه انگلستان، باید با کاترین براگانزایی دختر ژان ازدواج می کرد. جهیزیه ی کاترین هم مشخص بود: بندر بمبئی در هندوستان که سال ها پیش به تصرف پرتغال درآمده بود، شهر طنجه در مراکش که نزدیک ترین نقطه به اروپا در تنگه ی جبل الطارق بود، پانصد هزار پوند پول نقد و امتیاز تجارت آزاد انگلستان با تمام سرزمین هایی که پرتغال در آمریکا، آسیا و آفریقا صاحب آن ها بود. عروس پرتغالی با این جهیزیه ی سنگین راهی دربار انگلستان شد و سربازان انگلیسی نیز عازم پرتغال شدند. پرتغالی ها در جنگ استقلال پیروز شدند و اسپانیا در سال 1668 میلادی استقلال پرتغال را پذیرفت. 0 1 سجاد علی پور 1403/5/19 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 19 گاما[دریانورد پرتغالی] نمی توانست زیر بار چنین مبلغ سنگینی برود؛ برای همین، چند نفر از بزرگان شهر [کالیکوتِهند] را، که به عرشه ی کشتی او آمده بودند، گروگان گرفت و آزادی آن ها را به چشم پوشی شاهزاده از حقوق گمرکی خود مشروط کرد. 0 2 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 84 سفیر اسپانیا در انگلستان راهی دربار الیزابت شد تا با لحنی تهدیدآمیز به الیزابت اعتراض کند. امّا تهدید الیزابت جدی تر بود:((اگر ادامه بدهید به جای پادشاهِ شما، با پادشاه فرانسه ازدواج خواهم کرد! آن وقت با دشمن شما متحد خواهم شد.)) فیلیپ باز هم مجبور شد صبر کند. 0 0 سجاد علی پور 1403/6/2 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 90 انگلیسی ها طلا و نقره ی اسپانیایی ها را می دزدیدند و دلیلشان هم این بود که اسپانیایی ها هم آن ها را از سرخپوست ها دزدیده اند. 0 8 سجاد علی پور 1403/5/27 سرگذشت استعمار جلد 1 مهدی میرکیایی 4.7 8 صفحۀ 64 اسپانیایی ها امپراطور اینکا[آتاهوالپا] را به اتهام قتل برادر[هواسکار]، پرستش خدایان دروغین و توطئه بر ضد اسپانیایی ها به اعدام محکوم کردند. او باید روی تلی از هیزم سوزانده می شد؛ امّا به او گفته شد که اگر دین مسیحیت را بپذیرد، به جای سوزانده شدن خفه خواهد شد. آتاهوالپا در آغاز از پذیرفتن مسیحیت سرباز زد؛ امّا همین که او را روی تل هیزم قرار دادند، جرئتش را از دست داد و گفت که حاضر است مسیحی شود. آتاهوالپا را غسل تعمید دادند و سپس با یک سیم فلزی در حالی که کشیش برایش دعا می خواند خفه اش کردند. 0 1