بریده کتابهای به نام نامی سر خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 54 زینب،برخلاف اندوه عظیمی که در دل داشت،آنچنان هیبت و جذبه ای داشت که حضورش برای ترسیدن همه ی سربازها کافی،بود. بی آنکه کلمه ای حرف بزند،با نگاهش همه ی سربازها را خوار و خفیف می کرد. 0 0 رایا 1403/5/14 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 111 " میدانستم که هرگز بخشیده نمیشوم. میدانستم که گناه بزرگی مرتکب شدهام؛ اما امید داشتم. امیدم به شفاعت کسی بود که یک تار مویش میارزید به هزاران درهم و دینار و ملک و اراضی بادآورده زایل. امیدی که ریشه در محبت کسی داشت. محبت حسینبنعلی؏ که مظهر رحمت وسیع خداوند بر روی زمین بود. " 0 1 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 59 گروهی پس از شناختن حسین بن علی غمگین و گریان می شدند و مجبور می شدند فوری محل را ترک کنند.خیلی از آن ها تاب دیدن سر حسین را نداشتند و کاری هم نمی توانستند انجام دهند. دیگر برای یاری رساندن به حسین دیر شده بود! 0 0 رایا 1403/5/14 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 106 " یهودی و نصرانی فرقی نمیکرد. هر کس حسینبنعلی؏ را میدید، مسلمان میشد. " 0 2 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 32 شنیده بودم نیمی از بزرگان کوفه برای او نامه نوشته بودند و او را به کوفه دعوت کرده بودند.اینک،تنها چیزی که از حسین به کوفه رسید، سرِ بلند بالایش بود. تنها چیزی که میدانم،این است که رسم میهمان نوازی اینگونه نیست. حسین چه میهمانِ غریبی برای کوفه بود! 0 0 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 52 من در این فکر فرو رفته بودم که اگر حسین قصد جنگ داشت، چرا با خویشانش به کربلا آمده بود؟! 0 0 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 53 سرباز از خیمه های سوخته می گفت و طمع ساربان به انگشتر حسین. از ناله ی دخترکان کوچک و دویدنشان بر روی خارهای صحرا. من هم متعجب به سربازی نگاه می کردم که دیگر خودش هم باور نداشت که به حضورش در نینوا باید افتخار کند یا نه. 0 0
بریده کتابهای به نام نامی سر خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 54 زینب،برخلاف اندوه عظیمی که در دل داشت،آنچنان هیبت و جذبه ای داشت که حضورش برای ترسیدن همه ی سربازها کافی،بود. بی آنکه کلمه ای حرف بزند،با نگاهش همه ی سربازها را خوار و خفیف می کرد. 0 0 رایا 1403/5/14 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 111 " میدانستم که هرگز بخشیده نمیشوم. میدانستم که گناه بزرگی مرتکب شدهام؛ اما امید داشتم. امیدم به شفاعت کسی بود که یک تار مویش میارزید به هزاران درهم و دینار و ملک و اراضی بادآورده زایل. امیدی که ریشه در محبت کسی داشت. محبت حسینبنعلی؏ که مظهر رحمت وسیع خداوند بر روی زمین بود. " 0 1 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 59 گروهی پس از شناختن حسین بن علی غمگین و گریان می شدند و مجبور می شدند فوری محل را ترک کنند.خیلی از آن ها تاب دیدن سر حسین را نداشتند و کاری هم نمی توانستند انجام دهند. دیگر برای یاری رساندن به حسین دیر شده بود! 0 0 رایا 1403/5/14 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 106 " یهودی و نصرانی فرقی نمیکرد. هر کس حسینبنعلی؏ را میدید، مسلمان میشد. " 0 2 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 32 شنیده بودم نیمی از بزرگان کوفه برای او نامه نوشته بودند و او را به کوفه دعوت کرده بودند.اینک،تنها چیزی که از حسین به کوفه رسید، سرِ بلند بالایش بود. تنها چیزی که میدانم،این است که رسم میهمان نوازی اینگونه نیست. حسین چه میهمانِ غریبی برای کوفه بود! 0 0 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 52 من در این فکر فرو رفته بودم که اگر حسین قصد جنگ داشت، چرا با خویشانش به کربلا آمده بود؟! 0 0 خانم کاف🌻 1403/8/16 به نام نامی سر سيده مارال بابائى 4.6 4 صفحۀ 53 سرباز از خیمه های سوخته می گفت و طمع ساربان به انگشتر حسین. از ناله ی دخترکان کوچک و دویدنشان بر روی خارهای صحرا. من هم متعجب به سربازی نگاه می کردم که دیگر خودش هم باور نداشت که به حضورش در نینوا باید افتخار کند یا نه. 0 0