بریده‌های کتاب خانم چاپستیک

شمال و جنوب شرق و غرب روستا و شهر همه باهم متفاوتن. مردم بر اساس اطلاعات و دانش خودشون حرف می زنن. بعضی حرف ها درسته و بعضی هم غلط اما هیچ کس تو این دنیا نیست که همه چیز رو صد درصد درست بگه. پس خودت باید ببینی و تصمیم بگیری که چی درسته و چی غلط. نباید هرچی بهت می گن رو باور کنی اما نباید به همه چیز هم مشکوک باشی.

"کمک کردن به بقیه مثل کمک کردن به خودتون می‌مونه، و بدرفتاری با بقیه هم یه روزی گریبان خودتون رو می‌گیره."

شکم بدون لباس زنده می‌ماند ولی بدون غذا نه.

ناراحت نباش.اگر هیچ چیزی اطرافت نیست که خوشحالت کنه،خودت دنبال خوشحالی بگرد،اینو بدون که فقط آدمای احمق می‌تونن خوشحالی واقعی رو تجربه کنن.

اسب می‌تواند قبل از رسیدن به کوهی که در حال دویدن به سمت آن است،خود را به کشتن دهد.

او باور داشت که اگر پول کافی برای خوشگذرانی نداری،بهتر است با کمی مسخره بازی زندگی‌ات را از یکنواختی در بیاوری،وگرنه که ملالتِ زندگی،دیوانه کننده می‌شود.

اگه یه نفر با یه مشت آب زندگیت رو نجات داد،کندن یه چاه آب هم برای جبران محبتش کافی نیست.

آن ها عقیده داشتند که اولین خوکی که چاق می‌شود اولین خوکی است که سر میز غذا برده می‌شود.

اگر این پستچی نبود که راه ارتباطی میان روستاییان و اقوامشان در شهر باشد،بسیاری از روستاییان خودکشی می‌کردند.

انسان نباید به سهم بخور و نمیر خود قانع باشد و قدمی در جهت پیشرفت برندارد.

اما خودت می‌دونی که مردم این روزا چجوری شدن.به قدرت که میرسن فقط ازش سواستفاده می‌کنن.

کمک کردن به بقیه مثل کمک کردن به خودتون می‌مونه،و بدرفتاری با بقیه هم یه روزی گریبان خودتونو می‌گیره.

مردم به پول علاقه دارن نه هنر.واقعا حیف!

مهم نیست که یه آدم چقدر باهوش باشه،اگه دهانت رو باز نکنی،نمی‌تونه ازت سواستفاده کنه.

در برخورد با دیگران راستگو و در کارهایت پاک و صادق باش.

هنوز اونقدری تجربه نداری که بدونی همه چیز ممکنه چقدر سریع تغییر کنه.

او چای را از زندگی‌اش بیشتر دوست داشت.

عشق یعنی شاد شدن از دیدن یه نفر و ناراحتی از ندیدنش.

"عاقل در مواجهه با چیزهای غیرمنتظره هیچ ترسی از خود نشان نمیده و در برابر اتهامات ناروا عصبانی نمی‌شه."

هیچ‌کس توی این دنیا نیست که همه‌ چی رو صد درصد درست بگه.