بریدههای کتاب سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ماهان خلیلی 1404/6/5 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 22 ناگهان به نظرش رسید که چراغ، آینه با بازتابهای تندش، ساعت آونگی کوچک، صندلی راحتی و گنجهی نیمهباز، همگی ماشینهای بیرحمی هستند، فکر کرد آنها به کار افتادهاند و با سماجتی باورنکردنی، وجود شکنندهیشان را در نیستی میگسترانند، درست مانند یک صفحه سمج که میخواهد ترجیعبند ترانه را هر طور شده پخش کند. 0 6 ماهان خلیلی 1404/6/5 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 19 «اگر سعی نمیکردم وجودم را خودم اداره کنم، وجود داشتن بهنظرم خیلی پوچ میرسید.» 0 10 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 27 یک بچه. خواستم خوش باشد و لذت ببرد، اما یک بچه کاشتم. اصلا نمیفهمیدم چهکار میکنم. حالا باید چهارصد فرانک بدهم به آن پیرزن تا ابزارش را فرو کند تو تن مارسل و بساباند. زندگی همانطوری که آمد، خواهد رفت. من هم همان احمق گذشته خواهم ماند؛ با نابود کردن این زندگی، درست مثل ساختنش، بازهم مرتکب ندانمکاری خواهم شد. 0 5 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 28 بقیه چهطور؟ آنهایی که با جدیت تصمیم به پدر شدن میگیرند و وقتی به شکم همسرشان نگاه میکنند خودشان را بارورکننده میبینند، آیا بهتر از من میفهمند؟ آنها فقط چند حرکت کورکورانه میکنند، بقیهاش کار اتاق تاریک و ژلاتین است، درست مثل عکاسی. کار بدون حضور آنها انجام میشود. 0 6 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 39 اشکهای یک بزرگسال یعنی فاجعهی روحی، چیزی مثل اشکهایی که خداوند به خاطر بدذاتی انسان میریزد. 0 10 حسین 3 روز پیش سن عقل ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 16 انسان وقتی به حال خودش نیست، حرفهای تاثر انگیز میزند. 0 45 ماهان خلیلی دیروز سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 48 تابستان. تابستان دیگران. برای او روز سیاهی شروع میشد که باید تا شب مثل مار به خودش میپیچید. یک تشییع جنازه زیر آفتاب. 0 1 ماهان خلیلی 22 ساعت پیش سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 63 قطعا در بهترین حالش نبود: در آن گرمای دلگیر نشسته بود و حس قدیمی و یکنواخت روزمرگی را تحمل میکرد: جملاتی را که قبلا به وجدش میآوردند، بیهوده با خودش تکرار میکرد «آزاد بودن، علت خود بودن، توانایی گفتن من هستم، چون میخواهم باشم. شروع خود بودن.» اینها واژههای خالی و تصنعی بودند، واژههای خشمآور روشنفکری. 0 9
بریدههای کتاب سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ماهان خلیلی 1404/6/5 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 22 ناگهان به نظرش رسید که چراغ، آینه با بازتابهای تندش، ساعت آونگی کوچک، صندلی راحتی و گنجهی نیمهباز، همگی ماشینهای بیرحمی هستند، فکر کرد آنها به کار افتادهاند و با سماجتی باورنکردنی، وجود شکنندهیشان را در نیستی میگسترانند، درست مانند یک صفحه سمج که میخواهد ترجیعبند ترانه را هر طور شده پخش کند. 0 6 ماهان خلیلی 1404/6/5 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 19 «اگر سعی نمیکردم وجودم را خودم اداره کنم، وجود داشتن بهنظرم خیلی پوچ میرسید.» 0 10 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 27 یک بچه. خواستم خوش باشد و لذت ببرد، اما یک بچه کاشتم. اصلا نمیفهمیدم چهکار میکنم. حالا باید چهارصد فرانک بدهم به آن پیرزن تا ابزارش را فرو کند تو تن مارسل و بساباند. زندگی همانطوری که آمد، خواهد رفت. من هم همان احمق گذشته خواهم ماند؛ با نابود کردن این زندگی، درست مثل ساختنش، بازهم مرتکب ندانمکاری خواهم شد. 0 5 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 28 بقیه چهطور؟ آنهایی که با جدیت تصمیم به پدر شدن میگیرند و وقتی به شکم همسرشان نگاه میکنند خودشان را بارورکننده میبینند، آیا بهتر از من میفهمند؟ آنها فقط چند حرکت کورکورانه میکنند، بقیهاش کار اتاق تاریک و ژلاتین است، درست مثل عکاسی. کار بدون حضور آنها انجام میشود. 0 6 ماهان خلیلی 1404/6/9 سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 39 اشکهای یک بزرگسال یعنی فاجعهی روحی، چیزی مثل اشکهایی که خداوند به خاطر بدذاتی انسان میریزد. 0 10 حسین 3 روز پیش سن عقل ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 16 انسان وقتی به حال خودش نیست، حرفهای تاثر انگیز میزند. 0 45 ماهان خلیلی دیروز سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 48 تابستان. تابستان دیگران. برای او روز سیاهی شروع میشد که باید تا شب مثل مار به خودش میپیچید. یک تشییع جنازه زیر آفتاب. 0 1 ماهان خلیلی 22 ساعت پیش سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) ژان پل سارتر 4.1 1 صفحۀ 63 قطعا در بهترین حالش نبود: در آن گرمای دلگیر نشسته بود و حس قدیمی و یکنواخت روزمرگی را تحمل میکرد: جملاتی را که قبلا به وجدش میآوردند، بیهوده با خودش تکرار میکرد «آزاد بودن، علت خود بودن، توانایی گفتن من هستم، چون میخواهم باشم. شروع خود بودن.» اینها واژههای خالی و تصنعی بودند، واژههای خشمآور روشنفکری. 0 9