بریده‌ای از کتاب سن عقل (از سه گانه ی راه های آزادی) اثر ژان پل سارتر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 63

قطعا در بهترین حالش نبود: در آن گرمای دلگیر نشسته بود و حس قدیمی و یکنواخت روزمرگی را تحمل می‌کرد: جملاتی را که قبلا به وجدش می‌آوردند، بیهوده با خودش تکرار می‌کرد «آزاد بودن، علت خود بودن، توانایی گفتن من هستم، چون می‌خواهم باشم. شروع خود بودن.» این‌ها واژه‌های خالی و تصنعی بودند، واژه‌های خشم‌آور روشنفکری.

قطعا در بهترین حالش نبود: در آن گرمای دلگیر نشسته بود و حس قدیمی و یکنواخت روزمرگی را تحمل می‌کرد: جملاتی را که قبلا به وجدش می‌آوردند، بیهوده با خودش تکرار می‌کرد «آزاد بودن، علت خود بودن، توانایی گفتن من هستم، چون می‌خواهم باشم. شروع خود بودن.» این‌ها واژه‌های خالی و تصنعی بودند، واژه‌های خشم‌آور روشنفکری.

54

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.