بریدههای کتاب اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه Ermiya 1402/11/22 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 101 سباح و مستغرق هر دو در آب اند اما این را آب می برد و محمول است، و سباح حامل قوت خویش است وه اختیار خود است. پس هر جنبشی که مستغرق کند و هر فعلی و قولی که از او صادر شود آن از آب باشد، از او نباشد. او در این میان بهانه است 0 0 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 142 یار خوش چیزیست زیرا که یار از خیال یار قوت میگیرد و میبالد و حیات نو مییابد. چه عجب میآید؟ مجنون را خیال لیلی قوت میداد و غذا میشد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب میداری که قوتها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقتهاست، آن را خیال نگویند. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 257 دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن، الّا به دیدار دوست که لِقاءُ الخَلیلِ شِفاءُ العَلیلِ. 0 9 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 62 با پادشاهان نشستن از این روی خطر نیست که سر برود که سری است رفتنی، چه امروز چه فردا. اما از این رو خطر است که با ایشان چون درآیند و نفسهای ایشان قوت گرفته است و اژدها شده، این کس که به ایشان صحبت کرد و دعوی دوستی کرد و مال ایشان قبول کرد لابد باشد که بر وفق ایشان سخن گوید و رایهای بد ایشان را از روی دلنگاهداشتی قبول کند و نتواند مخالف آن گفتن. از این رو خطر است. زیرا دین را زیان دارد. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 85 چون عنایت او دررسد کارِ صدهزار کوشش کند و افزون. 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 205 بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید، و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید. این کسی دریابد که او را مشامی باشد. 0 13
بریدههای کتاب اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه Ermiya 1402/11/22 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 101 سباح و مستغرق هر دو در آب اند اما این را آب می برد و محمول است، و سباح حامل قوت خویش است وه اختیار خود است. پس هر جنبشی که مستغرق کند و هر فعلی و قولی که از او صادر شود آن از آب باشد، از او نباشد. او در این میان بهانه است 0 0 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 142 یار خوش چیزیست زیرا که یار از خیال یار قوت میگیرد و میبالد و حیات نو مییابد. چه عجب میآید؟ مجنون را خیال لیلی قوت میداد و غذا میشد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب میداری که قوتها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقتهاست، آن را خیال نگویند. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 257 دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن، الّا به دیدار دوست که لِقاءُ الخَلیلِ شِفاءُ العَلیلِ. 0 9 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 62 با پادشاهان نشستن از این روی خطر نیست که سر برود که سری است رفتنی، چه امروز چه فردا. اما از این رو خطر است که با ایشان چون درآیند و نفسهای ایشان قوت گرفته است و اژدها شده، این کس که به ایشان صحبت کرد و دعوی دوستی کرد و مال ایشان قبول کرد لابد باشد که بر وفق ایشان سخن گوید و رایهای بد ایشان را از روی دلنگاهداشتی قبول کند و نتواند مخالف آن گفتن. از این رو خطر است. زیرا دین را زیان دارد. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 85 چون عنایت او دررسد کارِ صدهزار کوشش کند و افزون. 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 205 بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید، و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید. این کسی دریابد که او را مشامی باشد. 0 13