بریده‌ای از کتاب اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه اثر جلال الدین محمدبن محمد مولوی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 142

یار خوش چیزی‌ست زیرا که یار از خیال یار قوت می‌گیرد و می‌بالد و حیات نو می‌یابد. چه عجب می‌آید؟ مجنون را خیال لیلی قوت می‌داد و غذا می‌شد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب می‌داری که قوت‌ها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقت‌هاست، آن را خیال نگویند.

یار خوش چیزی‌ست زیرا که یار از خیال یار قوت می‌گیرد و می‌بالد و حیات نو می‌یابد. چه عجب می‌آید؟ مجنون را خیال لیلی قوت می‌داد و غذا می‌شد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب می‌داری که قوت‌ها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقت‌هاست، آن را خیال نگویند.

16

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.