بریدههای کتاب تعمیرکار رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 147 چرا او را تنبیه میکردند وقتی که زندگیش سربهسر چیزی جز مجازات نبود؟ 0 4 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 32 چه آرزویی داری که اینقدر مهم است؟» «آرزوهایی که نه خودشان آرام میگیرند و نه میگذارند من یک لحظه آرامش داشته باشم. به تو که گفتهام چه میخواهم: دلم میخواهد هرازگاهی شکمم سیر باشد. کاری داشته باشم که حقوقم را به روبل بگیرم، نه با رشته. حتی اگر بتوانم کمی درس بخوانم، منظورم تورات خواندن کارگران بعد ساعات کار نیست. به حد کافی از این کارها کردهام. میخواهم بدانم که دنیا دست چه کسی است.» 0 5 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 8 هر چه شکسته و خراب باشد تعمیر میکنم ــ بهجز قلب. 0 3 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 32 هیچ کتابی بد نیست. ترسیدن از آنها بد است. 0 6 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 80 زندگی، زندگی است و هیچ لزومی ندارد آن را از چیزی که هست پیچیدهتر کنیم. شاید هم من اشتباه فهمیده باشم. 0 3 رضا 1404/2/29 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 320 «دولت باید در برابر خرابکاری و براندازی از خودش محافظت کند، حتی اگر نتواند مردم را متقاعد کند، باید بهزور این کار را بکند.» 0 2 رضا 1404/2/28 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 195 تمام شب تختخواب خود را غرق میکنم؛ و بستر خویش را به اشکها تر میسازم.» «زیرا روزهایم مثل دود تلف گردید؛ 0 3 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 54 وقتی تمام عمرت هیچ نداشتهای، زیاد داشتن وحشتزدهات میکند. 0 5 رضا 1404/2/28 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 62 و خدا با او بود. اما وقتی به خدا نگاه کرد، جز یک هاهای خندهٔ بلند هیچ نشنید. این همان خندهٔ محبوس در سینهاش بود. 0 3 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 58 اگر کسی زیادی بترسد یا باور نکند که بخت به او رو آورده، عشق مثل ابری که باد در آسمان محوش میکند از دستش میرود. 0 5 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 48 «برادر، من خستهام، اگر تو میخواهی در این توفان به راهت ادامه بدهی، به سلامت. اما من نمیخواهم. من میخوابم و امیدوارم این خواب ابدی شود. حداقل برف گرم است.» 0 2 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 64 من در دل تاریخ هستم، اما جزء آن نیستم. در واقع میتوان گفت چنان از آن دورم که تنها شاهد گذرش هستم. 0 3
بریدههای کتاب تعمیرکار رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 147 چرا او را تنبیه میکردند وقتی که زندگیش سربهسر چیزی جز مجازات نبود؟ 0 4 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 32 چه آرزویی داری که اینقدر مهم است؟» «آرزوهایی که نه خودشان آرام میگیرند و نه میگذارند من یک لحظه آرامش داشته باشم. به تو که گفتهام چه میخواهم: دلم میخواهد هرازگاهی شکمم سیر باشد. کاری داشته باشم که حقوقم را به روبل بگیرم، نه با رشته. حتی اگر بتوانم کمی درس بخوانم، منظورم تورات خواندن کارگران بعد ساعات کار نیست. به حد کافی از این کارها کردهام. میخواهم بدانم که دنیا دست چه کسی است.» 0 5 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 8 هر چه شکسته و خراب باشد تعمیر میکنم ــ بهجز قلب. 0 3 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 32 هیچ کتابی بد نیست. ترسیدن از آنها بد است. 0 6 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 80 زندگی، زندگی است و هیچ لزومی ندارد آن را از چیزی که هست پیچیدهتر کنیم. شاید هم من اشتباه فهمیده باشم. 0 3 رضا 1404/2/29 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 320 «دولت باید در برابر خرابکاری و براندازی از خودش محافظت کند، حتی اگر نتواند مردم را متقاعد کند، باید بهزور این کار را بکند.» 0 2 رضا 1404/2/28 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 195 تمام شب تختخواب خود را غرق میکنم؛ و بستر خویش را به اشکها تر میسازم.» «زیرا روزهایم مثل دود تلف گردید؛ 0 3 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 54 وقتی تمام عمرت هیچ نداشتهای، زیاد داشتن وحشتزدهات میکند. 0 5 رضا 1404/2/28 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 62 و خدا با او بود. اما وقتی به خدا نگاه کرد، جز یک هاهای خندهٔ بلند هیچ نشنید. این همان خندهٔ محبوس در سینهاش بود. 0 3 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 58 اگر کسی زیادی بترسد یا باور نکند که بخت به او رو آورده، عشق مثل ابری که باد در آسمان محوش میکند از دستش میرود. 0 5 رضا 1404/2/26 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 48 «برادر، من خستهام، اگر تو میخواهی در این توفان به راهت ادامه بدهی، به سلامت. اما من نمیخواهم. من میخوابم و امیدوارم این خواب ابدی شود. حداقل برف گرم است.» 0 2 رضا 1404/2/27 تعمیرکار برنارد مالامود 3.7 8 صفحۀ 64 من در دل تاریخ هستم، اما جزء آن نیستم. در واقع میتوان گفت چنان از آن دورم که تنها شاهد گذرش هستم. 0 3