بریدههای کتاب آدم اول ماهان خلیلی 5 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 «در شصت و پنج سالگی هر سال عمر نوعی مهلت است. خیلی دلم میخواهد آرام بمیرم، ولی مردن وحشتناک است. هیچکاری نکردهام.» 0 45 ماهان خلیلی 5 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 _ کسانی هستند که وجودشان وجود این دنیا را توجیه میکند، که به صرف وجودشان به زندگی کمک میکنند. _ بله، و آنها هم میمیرند. 0 5 ماهان خلیلی 4 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 49 مگسی در کار نبود، آنچه که وزوز میکرد و عالم چرت او را میانباشت و غذا میداد مگس نبود، در دریا مگس پیدا نمیشود و اصلا مرده بودند آن مگسهایی که بچه آنها را برای این دوست میداشت که پر سر و صدا بودند و تنها موجودات زنده در این عالمی بودند که که گرما آن را منگ و سست کرده بود و همه آدمیان و جانوران به پهلو دراز کشیده و بیحس بودند البته غیر از خود که در تختخواب توی جای تنگی که بین دیوار و مادربزرگ برای او مانده بود پهلو به پهلو میشد، او هم میخواست زندگی کند و به نظرش چنین میآمد که زمان خواب فقط از زندگی و از بازیهای او ربوده میشود. 0 8 Fateme.j دیروز مرد اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 80 0 1 Fateme.j دیروز مرد اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 32 0 2 kian 1403/8/30 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 60 “به سنگ قبرهای دیگر آن قطعه نگاه کرد و از روی تاریخها فهمید بر این خاک کودکانی پراکندهاند که زمانی پدر مردانی بودهاند که موهایشان رو به سفید شدن گذاشته است و گمان میبرند در این لحظه زندگی میکنند زیرا خود گمان میبرد که زندگی میکند. خود را، دست تنها، ساخته بود، نیرو و توان خود را میشناخت، رویارویی میکرد و اختیارش دست خودش بود. اما در سرگیجه غریبی که اینک به آن دچار شده بود، پیکرهای شتابان ترک برمیداشت و از هماکنون فرو میریخت که هر انسانی سرانجام میسازد و آن را در آتش سالها سخته میکند تا بتواند در همان آتش روان گردد در انتظار بماند تا آخر کار خاک شود. او چیزی نبود مگر همین دل پردرد که ولع زندگی داشت و بر ضد نظام مرگبار دنیا شوریده بود و چهل سال بود که با او بود و همواره با قوتی یکسان بر دیواری میکوبید که بین او و راز زندگانی حائل شده بود و میخواست دورتر برود، فراتر بروند و بداند، پیش از مردن بداند و یکبار هم که شده، یک ثانیه هم که شده، سرانجام برای بودن بداند اما تاابد.” 0 3 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/1/10 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 کسانی هستند که وجودشان وجود این دنیا را توجیه میکند ، که به صرف وجودشان به زندگی کمک میکنند._ بله و آن ها هم میمیرند. 0 19 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/1/10 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 43 در اندرون من خلأ وحشتناکی هست ، نوعی لاقیدی که آزارم میدهد 0 20 ماهان خلیلی 1404/6/2 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 31 بیست و نه سال. ناگهان فکری به ذهنش رسید که تا ته دلش را لرزاند. خود او چهل سال داشت. مردی که زیر این سنگ دفن شده بود، و پدر او بود، از او جوانتر بوده است. 0 5 ماهان خلیلی 1404/6/2 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 31 به راستی باید گفت آنجا که پسر از پدر مسنتر باشد، دیگر نظامی در کار نیست. بلکه هرچه هست بیخردی و آشوب است. 0 9
بریدههای کتاب آدم اول ماهان خلیلی 5 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 «در شصت و پنج سالگی هر سال عمر نوعی مهلت است. خیلی دلم میخواهد آرام بمیرم، ولی مردن وحشتناک است. هیچکاری نکردهام.» 0 45 ماهان خلیلی 5 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 _ کسانی هستند که وجودشان وجود این دنیا را توجیه میکند، که به صرف وجودشان به زندگی کمک میکنند. _ بله، و آنها هم میمیرند. 0 5 ماهان خلیلی 4 روز پیش آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 49 مگسی در کار نبود، آنچه که وزوز میکرد و عالم چرت او را میانباشت و غذا میداد مگس نبود، در دریا مگس پیدا نمیشود و اصلا مرده بودند آن مگسهایی که بچه آنها را برای این دوست میداشت که پر سر و صدا بودند و تنها موجودات زنده در این عالمی بودند که که گرما آن را منگ و سست کرده بود و همه آدمیان و جانوران به پهلو دراز کشیده و بیحس بودند البته غیر از خود که در تختخواب توی جای تنگی که بین دیوار و مادربزرگ برای او مانده بود پهلو به پهلو میشد، او هم میخواست زندگی کند و به نظرش چنین میآمد که زمان خواب فقط از زندگی و از بازیهای او ربوده میشود. 0 8 Fateme.j دیروز مرد اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 80 0 1 Fateme.j دیروز مرد اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 32 0 2 kian 1403/8/30 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 60 “به سنگ قبرهای دیگر آن قطعه نگاه کرد و از روی تاریخها فهمید بر این خاک کودکانی پراکندهاند که زمانی پدر مردانی بودهاند که موهایشان رو به سفید شدن گذاشته است و گمان میبرند در این لحظه زندگی میکنند زیرا خود گمان میبرد که زندگی میکند. خود را، دست تنها، ساخته بود، نیرو و توان خود را میشناخت، رویارویی میکرد و اختیارش دست خودش بود. اما در سرگیجه غریبی که اینک به آن دچار شده بود، پیکرهای شتابان ترک برمیداشت و از هماکنون فرو میریخت که هر انسانی سرانجام میسازد و آن را در آتش سالها سخته میکند تا بتواند در همان آتش روان گردد در انتظار بماند تا آخر کار خاک شود. او چیزی نبود مگر همین دل پردرد که ولع زندگی داشت و بر ضد نظام مرگبار دنیا شوریده بود و چهل سال بود که با او بود و همواره با قوتی یکسان بر دیواری میکوبید که بین او و راز زندگانی حائل شده بود و میخواست دورتر برود، فراتر بروند و بداند، پیش از مردن بداند و یکبار هم که شده، یک ثانیه هم که شده، سرانجام برای بودن بداند اما تاابد.” 0 3 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/1/10 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 42 کسانی هستند که وجودشان وجود این دنیا را توجیه میکند ، که به صرف وجودشان به زندگی کمک میکنند._ بله و آن ها هم میمیرند. 0 19 روانشناس آدمخوار (سهند) 1403/1/10 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 43 در اندرون من خلأ وحشتناکی هست ، نوعی لاقیدی که آزارم میدهد 0 20 ماهان خلیلی 1404/6/2 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 31 بیست و نه سال. ناگهان فکری به ذهنش رسید که تا ته دلش را لرزاند. خود او چهل سال داشت. مردی که زیر این سنگ دفن شده بود، و پدر او بود، از او جوانتر بوده است. 0 5 ماهان خلیلی 1404/6/2 آدم اول آلبر کامو 3.5 4 صفحۀ 31 به راستی باید گفت آنجا که پسر از پدر مسنتر باشد، دیگر نظامی در کار نیست. بلکه هرچه هست بیخردی و آشوب است. 0 9