بریده‌ای از کتاب آدم اول اثر آلبر کامو

kian

kian

1403/8/30

آدم اول
بریدۀ کتاب

صفحۀ 60

“به سنگ قبرهای دیگر آن قطعه نگاه کرد و از روی تاریخ‌ها فهمید بر این خاک کودکانی پراکنده‌اند که زمانی پدر مردانی بوده‌اند که موهایشان رو به سفید شدن گذاشته است و گمان می‌برند در این لحظه زندگی می‌کنند زیرا خود گمان می‌برد که زندگی می‌کند. خود را، دست تنها، ساخته بود، نیرو و توان خود را می‌شناخت، رویارویی می‌کرد و اختیارش دست خودش بود. اما در سرگیجه غریبی که اینک به آن دچار شده بود، پیکره‌ای شتابان ترک برمی‌داشت و از هم‌اکنون فرو می‌ریخت که هر انسانی سرانجام می‌سازد و آن را در آتش سال‌ها سخته می‌کند تا بتواند در همان آتش روان گردد در انتظار بماند تا آخر کار خاک شود‌. او چیزی نبود مگر همین دل پردرد که ولع زندگی داشت و بر ضد نظام مرگبار دنیا شوریده بود و چهل سال بود که با او بود و همواره با قوتی یکسان بر دیواری می‌کوبید که بین او و راز زندگانی حائل شده بود و می‌خواست دورتر برود، فراتر بروند و بداند، پیش از مردن بداند و یک‌بار هم که شده، یک ثانیه هم که شده، سرانجام برای بودن بداند اما تاابد.”

“به سنگ قبرهای دیگر آن قطعه نگاه کرد و از روی تاریخ‌ها فهمید بر این خاک کودکانی پراکنده‌اند که زمانی پدر مردانی بوده‌اند که موهایشان رو به سفید شدن گذاشته است و گمان می‌برند در این لحظه زندگی می‌کنند زیرا خود گمان می‌برد که زندگی می‌کند. خود را، دست تنها، ساخته بود، نیرو و توان خود را می‌شناخت، رویارویی می‌کرد و اختیارش دست خودش بود. اما در سرگیجه غریبی که اینک به آن دچار شده بود، پیکره‌ای شتابان ترک برمی‌داشت و از هم‌اکنون فرو می‌ریخت که هر انسانی سرانجام می‌سازد و آن را در آتش سال‌ها سخته می‌کند تا بتواند در همان آتش روان گردد در انتظار بماند تا آخر کار خاک شود‌. او چیزی نبود مگر همین دل پردرد که ولع زندگی داشت و بر ضد نظام مرگبار دنیا شوریده بود و چهل سال بود که با او بود و همواره با قوتی یکسان بر دیواری می‌کوبید که بین او و راز زندگانی حائل شده بود و می‌خواست دورتر برود، فراتر بروند و بداند، پیش از مردن بداند و یک‌بار هم که شده، یک ثانیه هم که شده، سرانجام برای بودن بداند اما تاابد.”

9

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.