بریدههای کتاب پولینا چشم و چراغ کوهپایه نِسیان 16 ساعت پیش پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 156 پدربزرگ با همان مهربانی و نرمی گفت :« آرام بگیر دخترم ، آرام بگیر.» این اولینبار بود که کسی به من میگفت "دخترم". 0 0 نِسیان 16 ساعت پیش پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 73 من هم شروع کرده بودم به اینکه دیگر بچه نباشم چون در واقع همهاش تنها بودم و با اینکه بیش از ۱۱ سال نداشتم، زیاد فکر میکردم ؛ درست است . من نصف عمرم را به فکر کردن گذرانده بودم. 0 0 M 1402/8/29 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 84 از جا بلند شدم.برف هایی که به پالتویم نشسته بود تکان دادم و به طرف خانه راه افتادم به نین هم گفتم الان بر میگردم. تو همین جا منتظر باش. وقتی وارد مهمان خانه شدم دم در خشکم زد. چه بدبختی بزرگی.مهمانی که بین پدر بزرگ و مادر بزرگ به انتظار من نشسته بود کسی به جز عمه سوزانا نبود. 0 3 MJ 1404/4/27 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 130 آن ها متوجه نبودند که من چطور حرف هایشان را میقاپم؛ و تو میدانی که حرف هرچقدر دردآور تر باشد، آدم با دقت بیشتری به آن گوش میدهد. 0 4 MJ 1404/4/30 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 140 دنیا همه ش این نیست که بدی نکنیم؛ بلکه باید به فکر خوبی کردن هم باشیم. 0 5
بریدههای کتاب پولینا چشم و چراغ کوهپایه نِسیان 16 ساعت پیش پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 156 پدربزرگ با همان مهربانی و نرمی گفت :« آرام بگیر دخترم ، آرام بگیر.» این اولینبار بود که کسی به من میگفت "دخترم". 0 0 نِسیان 16 ساعت پیش پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 73 من هم شروع کرده بودم به اینکه دیگر بچه نباشم چون در واقع همهاش تنها بودم و با اینکه بیش از ۱۱ سال نداشتم، زیاد فکر میکردم ؛ درست است . من نصف عمرم را به فکر کردن گذرانده بودم. 0 0 M 1402/8/29 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 84 از جا بلند شدم.برف هایی که به پالتویم نشسته بود تکان دادم و به طرف خانه راه افتادم به نین هم گفتم الان بر میگردم. تو همین جا منتظر باش. وقتی وارد مهمان خانه شدم دم در خشکم زد. چه بدبختی بزرگی.مهمانی که بین پدر بزرگ و مادر بزرگ به انتظار من نشسته بود کسی به جز عمه سوزانا نبود. 0 3 MJ 1404/4/27 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 130 آن ها متوجه نبودند که من چطور حرف هایشان را میقاپم؛ و تو میدانی که حرف هرچقدر دردآور تر باشد، آدم با دقت بیشتری به آن گوش میدهد. 0 4 MJ 1404/4/30 پولینا چشم و چراغ کوهپایه آناماریا ماتوته 4.0 11 صفحۀ 140 دنیا همه ش این نیست که بدی نکنیم؛ بلکه باید به فکر خوبی کردن هم باشیم. 0 5