خیلی از جاهای این کتاب رو صادقانه بگم نمیفهمیدم!
شاید بخاطر فهم اندکم ..
شاید هم بخاطر قلم هدایت و سخاوتش در استفاده از کلمات ثقیل.
حین خوندن این کتاب ، با هر خط به این فکر میکردم که هدایت چه چیزهایی رو از سر گذرونده.. این زندگی چه مکافاتی رو بهش تحمیل کرده که این توصیفات و این تشبیهها رو به کار برده .
در هر زمانی که به سراغ این کتاب میرفتم یقین داشتم، لحظاتی که صرف خوندن هر صفحه ازش میکنم پر از تاریکی و یاس و تاسف خواهد بود.
نمیتونم بگم از خوندن این کتاب "لذت" بردم ..
چون حتی اگر هدایت زنده بود و مقابلش قرار میگرفتم و میگفتم :« جناب هدایت من از خوندن کتاب بوف کور شما لذت بردم!» نیشخند میزد ، مطمئنم.
فقط کاش این کتاب رو در آستانهی ۱۸ سالگی نمیخوندم
همین .