بریده‌های کتاب زیاد فکر نکنید

نگرانی های ذهنی ما، چه بزرگ چه کوچک، یک وجه مشترک دارند: آن ها افکاری تکراری، ناسالم و بی فایده هستند. با وجود آن ها مغز ما به شدت کار میکند اما کاری از پیش نمی برد.

بدترین کار ممکن این است که هیچ کاری نکنیم. انتخاب کردن - هرانتخابی - بهتر از آن است که درجا بزنیم.

وقتی کسی نگران شکست خوردن باشد دست به عمل زدن برایش دشوار خواهد بود.

هرچه بیشتر به کاری که باید انجام دهم فکر میکنم کمتر به جواب میرسم.

طوفان نه تنها از بین نرفته بلکه شدت هم یافته بود، درست مثل اضطراب من.

داشتن استاندارد های بالا خوب است. اما میان استانداردهای بالا و کمال تفاوت وجود دارد.

هیچ چیز خوب یا بدی وجود ندارد، بلکه طرز فکر ما است که خوب و بد را ایجاد می کند.

وقتی وقت خود را صرف زیاد فکر کردن می کنیم، در واقع زندگی مان را صرف آن کرده ایم.

به جای آنکه پیش از هر اقدامی منتظر بمانیم تا به اطمینان برسیم ،می توانیم چیزی را امتحان کنیم و ببینیم چه اتفاقی می افتد تا هر چه سریع تر اطلاعات خوبی را به دست آوریم.

طرز فکر ما در مورد مسائل مختلف ، نوع برخورد ما با آن ها را تغییر می دهد.

طولی نمی کشد که در دام چرخه آشنای زیاد فکر کردن می افتم و نمیتوانم روی چیز دیگری تمرکز کنم.