بریدههای کتاب با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی مریم محسنیزاده 1404/4/19 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 13 ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود ابرهای خونفشان نینوا، اشکهای حضرت امیر بود 0 11 مریم محسنیزاده 1404/4/19 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 41 گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود:«بیا ای حبیب ما!» تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود:«بیا، دیر میشود!» آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش اما حبیب، جوهرش «اَمَّن یُجیب» بود یک دشت سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود 1 8 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 14 کربلا به اصل خود رسیدن است، هرچه میروم به خود نمیرسم چشم تا به هم زدم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 30 این سرخی غروب که همرنگ آتش است طوفان کربلاست که سرها در او گم است 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 31 با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید 0 2 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 32 از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات 0 2 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 33 بعد از شما به سایهٔ ما تیر میزدند زخمزبان به بغض گلوگیر میزدند پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بیشیر میزدند ماندند در بطالت اعمال حجشان مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 36 خاتم سوی مدینه بگو بینگین برند! دست بریده جانب امالبنین برند! 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 38 در مشت تشنه جرعهٔ آبی هنوز هست اما به خیمهها برسد با کدام دست؟ 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 39 آوازهٔ شفاعت ما رستخیز شد در ما قیامتیست به محشر چه حاجت است 0 0
بریدههای کتاب با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی مریم محسنیزاده 1404/4/19 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 13 ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود ابرهای خونفشان نینوا، اشکهای حضرت امیر بود 0 11 مریم محسنیزاده 1404/4/19 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 41 گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود:«بیا ای حبیب ما!» تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود:«بیا، دیر میشود!» آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش اما حبیب، جوهرش «اَمَّن یُجیب» بود یک دشت سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود 1 8 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 14 کربلا به اصل خود رسیدن است، هرچه میروم به خود نمیرسم چشم تا به هم زدم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 30 این سرخی غروب که همرنگ آتش است طوفان کربلاست که سرها در او گم است 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 31 با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید 0 2 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 32 از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات 0 2 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 33 بعد از شما به سایهٔ ما تیر میزدند زخمزبان به بغض گلوگیر میزدند پیشانی تمامیشان داغ سجده داشت آنان که خیمهگاه مرا تیر میزدند این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر میزدند غوغای فتنه بود که با تیغ آبدار آتش به جان کودک بیشیر میزدند ماندند در بطالت اعمال حجشان مُحرم نگشته تیغ به تقصیر میزدند هم روز و شب به گرد تو بودند سینهزن هم ماه و سال، بعد تو زنجیر میزدند از حلقهای تشنه، صدای اذان رسید در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 36 خاتم سوی مدینه بگو بینگین برند! دست بریده جانب امالبنین برند! 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 38 در مشت تشنه جرعهٔ آبی هنوز هست اما به خیمهها برسد با کدام دست؟ 0 0 مریم محسنیزاده 1404/4/20 با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی علیرضا قزوه 4.4 8 صفحۀ 39 آوازهٔ شفاعت ما رستخیز شد در ما قیامتیست به محشر چه حاجت است 0 0