بریدهای از کتاب با کاروان نیزه: ترکیب بند عاشورایی اثر علیرضا قزوه
1404/4/19
صفحۀ 41
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود:«بیا ای حبیب ما!» تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود:«بیا، دیر میشود!» آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش اما حبیب، جوهرش «اَمَّن یُجیب» بود یک دشت سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود:«بیا ای حبیب ما!» تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود:«بیا، دیر میشود!» آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش اما حبیب، جوهرش «اَمَّن یُجیب» بود یک دشت سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود
محیا دانش بیات
1404/4/19
1