بریدههای کتاب یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 18 دوستی، آدمیزاد را از تنهایی درمیآورد؛ اما قلم او را به تنهایی برمیگرداند. به آن تنهایی که جمع است. به بازی قدما. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 1 "من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانهٔ مهمانکش روزش تاریک که به جان هم نشناخته انداخته است چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار!" از ماخاولا_ نیما 0 1 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 44 دیگر اینکه من دستکم خودم میدانم که با این قلم جوری تا نکردهام که دل کسی را به دست بیاورم؛ چه رسد به وجاهت ملی. من زدهام و خوردهام و با این زدوخورد دستکم خودم را نیز نگه داشتهام. بی هیچ منتی بر احدی. اگر کُشتهای باقی نیست، کِشتهای باقی است و این است بزرگترین غبن در این ولایت که مشت میزنی؛ اما به سایه و اصلاً در خواب. 0 1 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 8 وقتی در زندان بیثمری گیر کردی، خواهی دید که یک تکه دعای باطل سحر را چندبار میشود خواند یا به یک تارعنکبوت و حرکاتش چقدر میتوان دل بست. 0 4 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 20 آدمی که کاری ازش برمیآید ادا ندارد و آنکه ادا دارد، کاری ندارد. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 25 ... اما چشم و گوش گلستان دریچههایی بود هم به درون خویش باز؛ نه به دنیای خارج. آنقدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نمیشود کرد. من هیچکس را آنقدر اشرف مخلوقات ندیدهام. 0 0 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 8 به یک شعبدهباز هم که چشم بدوزی، خواهی دید که پس از مدتی داری اداش را در میآوری. 0 1
بریدههای کتاب یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 18 دوستی، آدمیزاد را از تنهایی درمیآورد؛ اما قلم او را به تنهایی برمیگرداند. به آن تنهایی که جمع است. به بازی قدما. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 1 "من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانهٔ مهمانکش روزش تاریک که به جان هم نشناخته انداخته است چند تن خواب آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار!" از ماخاولا_ نیما 0 1 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 44 دیگر اینکه من دستکم خودم میدانم که با این قلم جوری تا نکردهام که دل کسی را به دست بیاورم؛ چه رسد به وجاهت ملی. من زدهام و خوردهام و با این زدوخورد دستکم خودم را نیز نگه داشتهام. بی هیچ منتی بر احدی. اگر کُشتهای باقی نیست، کِشتهای باقی است و این است بزرگترین غبن در این ولایت که مشت میزنی؛ اما به سایه و اصلاً در خواب. 0 1 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 8 وقتی در زندان بیثمری گیر کردی، خواهی دید که یک تکه دعای باطل سحر را چندبار میشود خواند یا به یک تارعنکبوت و حرکاتش چقدر میتوان دل بست. 0 4 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 20 آدمی که کاری ازش برمیآید ادا ندارد و آنکه ادا دارد، کاری ندارد. 0 3 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 25 ... اما چشم و گوش گلستان دریچههایی بود هم به درون خویش باز؛ نه به دنیای خارج. آنقدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نمیشود کرد. من هیچکس را آنقدر اشرف مخلوقات ندیدهام. 0 0 مریم محسنیزاده 1403/12/16 یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات جلال آل احمد 3.5 2 صفحۀ 8 به یک شعبدهباز هم که چشم بدوزی، خواهی دید که پس از مدتی داری اداش را در میآوری. 0 1