بریده‌ای از کتاب یک چاه و دو چاله و مثلا شرح احوالات اثر جلال آل احمد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

... اما چشم و گوش گلستان دریچه‌هایی بود هم به درون خویش باز؛ نه به دنیای خارج. آن‌قدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نمی‌شود کرد. من هیچ‌کس را آن‌قدر اشرف مخلوقات ندیده‌ام.

... اما چشم و گوش گلستان دریچه‌هایی بود هم به درون خویش باز؛ نه به دنیای خارج. آن‌قدر مرکز عالم خلقت بود که تصورش را نمی‌شود کرد. من هیچ‌کس را آن‌قدر اشرف مخلوقات ندیده‌ام.

6

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.