بریدههای کتاب پایان رابطه رعنا حشمتی 1403/7/29 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 98 نامهها را برانداز نمیکردم — سرخوردگی را بابد به تأخیر میانداختم، باید تا آنجا که میشد امید را زنده نگه دارم؛ نامهها را بهنوبت میخواندم و فقط وقتی به ته کپهٔ نامهها میرسیدم میتوانستم مطمئن شوم که نامهای از سارا در میان آنها نبوده است. بعد تا پست ساعت چهار زندگی تباه میشد، و پس از آن باید دوباره شب را همینطور سر میکردم. 0 7 امیر زاده علی 1404/2/2 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 78 ناامنی بدترین احساس عشاق است ناامنی معانی را تحریف و اعتماد را تباه می کند... 0 2 پواد پایت 1404/2/8 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 74 ...وقتی به او میگفتم من نیز او را همینگونه و برای همیشه دوست دارم، من بودم که دروغ میگفتم نه او، چون این من هستم که هیچگاه آگاه بودنم به زمان را از دست نمیدهم. برای من زمان حال هیچ وقت این لحظه نیست، همیشه یا سال گذشته است، یا هفتهی آینده. 0 19 پواد پایت 1404/2/8 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 74 ظرفیتش برای عشق بسیار بیشتر از من بود. من نمیتوانستم آن پرده را دور لحظه بپیچم، نمیتوانستم فراموش کنم و نمیتوانستم نترسم. حتی در همان لحظه هم همچون افسر پلیسی بودم که شواهدی برای جنایتی گردآوری میکند که هنوز کسی مرتکب نشده است، و وقتی هفت سال بعد نامهاش را میگشودم این شواهد همگی در یادم بود و بر نفرتم میافزود. 0 11 رعنا حشمتی 1403/8/1 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 177 هرروز کمی بیشتر میمردم، ولی چهقدر دلم میخواست این درد را حفظ میکردم. آدم تا زمانی که رنج میبرد زنده است. 0 20 رعنا حشمتی 1403/7/30 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 114 کشف کردن و باور اینکه کسی دوستت داشته است چیز عجیبی است، وقتی میدانی که چیزی در تو نیست که کسی جز پدر یا مادر یا خدا دوستش داشته باشد. 0 69
بریدههای کتاب پایان رابطه رعنا حشمتی 1403/7/29 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 98 نامهها را برانداز نمیکردم — سرخوردگی را بابد به تأخیر میانداختم، باید تا آنجا که میشد امید را زنده نگه دارم؛ نامهها را بهنوبت میخواندم و فقط وقتی به ته کپهٔ نامهها میرسیدم میتوانستم مطمئن شوم که نامهای از سارا در میان آنها نبوده است. بعد تا پست ساعت چهار زندگی تباه میشد، و پس از آن باید دوباره شب را همینطور سر میکردم. 0 7 امیر زاده علی 1404/2/2 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 78 ناامنی بدترین احساس عشاق است ناامنی معانی را تحریف و اعتماد را تباه می کند... 0 2 پواد پایت 1404/2/8 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 74 ...وقتی به او میگفتم من نیز او را همینگونه و برای همیشه دوست دارم، من بودم که دروغ میگفتم نه او، چون این من هستم که هیچگاه آگاه بودنم به زمان را از دست نمیدهم. برای من زمان حال هیچ وقت این لحظه نیست، همیشه یا سال گذشته است، یا هفتهی آینده. 0 19 پواد پایت 1404/2/8 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 74 ظرفیتش برای عشق بسیار بیشتر از من بود. من نمیتوانستم آن پرده را دور لحظه بپیچم، نمیتوانستم فراموش کنم و نمیتوانستم نترسم. حتی در همان لحظه هم همچون افسر پلیسی بودم که شواهدی برای جنایتی گردآوری میکند که هنوز کسی مرتکب نشده است، و وقتی هفت سال بعد نامهاش را میگشودم این شواهد همگی در یادم بود و بر نفرتم میافزود. 0 11 رعنا حشمتی 1403/8/1 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 177 هرروز کمی بیشتر میمردم، ولی چهقدر دلم میخواست این درد را حفظ میکردم. آدم تا زمانی که رنج میبرد زنده است. 0 20 رعنا حشمتی 1403/7/30 پایان رابطه گراهام گرین 4.0 13 صفحۀ 114 کشف کردن و باور اینکه کسی دوستت داشته است چیز عجیبی است، وقتی میدانی که چیزی در تو نیست که کسی جز پدر یا مادر یا خدا دوستش داشته باشد. 0 69