بریده‌های کتاب در جست وجوی آبی ها

شب می آید و رنگ ها محو می شوند ، آسمان بی رنگ می شود ، چرا که آبی هرگز مهار نمی شود .

درد تو را قوی می کند .

ادعا آدم را در امان نگه نمی‌دارد.

گرچه دیگر نیازی به گفتن نبود ولی مرد گفت : 《 کایرا اسم من کریستوفره . من پدرت هستم .》 کایرا شوکه شده بود ، به مرد خیره شد . چشم های از بین رفته اش را تماشا کرد و متوجه شد هنوز توانایی اشک ریختن را دارند .

لوری استاد آفرینش جهان های مختلف است چه واقعی چه تخیلی این کتاب تجسم تمدن ماست در آینده ویکی از قوی ترین آفرینش های لوئیس لوری است.نویسنده آمریکایی آثار درخشانی در ادبیات کودک و نوجوان خلق کرده و دوبار برنده مدال نیوبری شده است

کایرا چین های دامنش را صاف کرد و فکر کرد. به آرامی گفت،«پس هرکدام از ما از قبل یک_نمیدانم اسمش را چه بگویم.» توماس پیشنهاد کرد ،«هنرمند؟ این یک کلمه است.تا حالا آن را از زبان هیچکس نشنیده ام ، ولی در بعضی از کتاب ها خوانده ام.معنی اش این است، خب... کسی که میتواند چیزی زیبا بسازد. به نظرت کلمه درستیه؟»

سرپرست‌ها با آن صورت‌های جدی هیچ قدرت خلاقه‌ای نداشتند. ولی با قدرت و زیرک بودند، و راهی پیدا کرده بودند تا به خاطر احتیاجات خودشان، قدرت دیگران را بدزدند و مهار کنند. آن‌ها بچه‌ها را مجبور می‌کردند تا آینده‌ای را بگویند که آن‌ها می‌خواستند، نه آینده‌ای که می‌توانست وجود داشته باشد.