بریدهای از کتاب در جست وجوی آبی ها اثر لوئیس لوری
1404/3/2
صفحۀ 223
گرچه دیگر نیازی به گفتن نبود ولی مرد گفت : 《 کایرا اسم من کریستوفره . من پدرت هستم .》 کایرا شوکه شده بود ، به مرد خیره شد . چشم های از بین رفته اش را تماشا کرد و متوجه شد هنوز توانایی اشک ریختن را دارند .
گرچه دیگر نیازی به گفتن نبود ولی مرد گفت : 《 کایرا اسم من کریستوفره . من پدرت هستم .》 کایرا شوکه شده بود ، به مرد خیره شد . چشم های از بین رفته اش را تماشا کرد و متوجه شد هنوز توانایی اشک ریختن را دارند .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.