بریدههای کتاب آخرین سفر زرتشت مهرآسا رضایی 1402/5/15 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 38 آنچه در زیر پای ما است، سراسر تیره و تار است واهریمنی و میترا، سراسر روشنایی است. ما میان دو نیرو ایستاده ایم. در بالا، روشنایی و آسمان پاک و ایزدان بسیار و در زیرِ پا و درون زمین، دیو با سپاهیان بیشمارش که نگهبانان تیرگی و مرگ و تباهی اند. . . میان دیوان و ایزدان، باید کارزاری پنهان باشد. تو در کدام سویی زرتشت؟ 0 5 علی 1402/12/7 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 1 "بیآنکه بخواهند میآیند و بیآنکه تصمیم بگیرند میروند." * در مورد تولد و مرگ 0 10 فاطمه مطاعی 1403/5/31 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 35 *این گفتگو دربارهٔ هما پرندهٔ سعادت میباشد* برزین کنارش ایستاد و گفت:« چه شد زرتشت؟» «رفت.» برزین دست بر شانه زرتشت گذاشت و گفت:« از آدمیان می گریزد.» زرتشت گفت:«آدمیان آزارش داده اند؟» «نه… زمانی با فرزندان کیومرث بود. میگویند بعد دانست که انسان را با اندوه سرشته اند. سه بخش اندوه و یک بخش شادی. هر وقت آدمیان را خوشبخت میکرد، در پس خوشبختی، بدبختی های بسیار از راه میرسید. آدمیان را رها کرد و رفت.» 0 2 مهرآسا رضایی 1402/5/15 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 33 ابتدا زمان بود و زمان، زُروان بود و زروان، زمان بیکرانه. پیش از زروان، هیچ نبود و پس از زروان، هیچ. زروان، گیتی را آفرید؛ سپس اهورامزدا و اهریمن را آفرید. مردمان و جانوران و گیاهان را آفرید و زمان را در آنان آفرید، زمانِ کرانه مند را. سپس زاد و مرگ، تقدیر آنان شد. کودکی، جوانی، میانسالی و پیری، آدمیان را به سرای مرگ می برد؛ بی آن که بخواهند می آیند و بی آن که تصمیم بگیرند، میروند 0 2 علی 1402/12/7 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 1 "چرا رنج انسان تمامی ندارد؟" 2 24
بریدههای کتاب آخرین سفر زرتشت مهرآسا رضایی 1402/5/15 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 38 آنچه در زیر پای ما است، سراسر تیره و تار است واهریمنی و میترا، سراسر روشنایی است. ما میان دو نیرو ایستاده ایم. در بالا، روشنایی و آسمان پاک و ایزدان بسیار و در زیرِ پا و درون زمین، دیو با سپاهیان بیشمارش که نگهبانان تیرگی و مرگ و تباهی اند. . . میان دیوان و ایزدان، باید کارزاری پنهان باشد. تو در کدام سویی زرتشت؟ 0 5 علی 1402/12/7 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 1 "بیآنکه بخواهند میآیند و بیآنکه تصمیم بگیرند میروند." * در مورد تولد و مرگ 0 10 فاطمه مطاعی 1403/5/31 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 35 *این گفتگو دربارهٔ هما پرندهٔ سعادت میباشد* برزین کنارش ایستاد و گفت:« چه شد زرتشت؟» «رفت.» برزین دست بر شانه زرتشت گذاشت و گفت:« از آدمیان می گریزد.» زرتشت گفت:«آدمیان آزارش داده اند؟» «نه… زمانی با فرزندان کیومرث بود. میگویند بعد دانست که انسان را با اندوه سرشته اند. سه بخش اندوه و یک بخش شادی. هر وقت آدمیان را خوشبخت میکرد، در پس خوشبختی، بدبختی های بسیار از راه میرسید. آدمیان را رها کرد و رفت.» 0 2 مهرآسا رضایی 1402/5/15 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 33 ابتدا زمان بود و زمان، زُروان بود و زروان، زمان بیکرانه. پیش از زروان، هیچ نبود و پس از زروان، هیچ. زروان، گیتی را آفرید؛ سپس اهورامزدا و اهریمن را آفرید. مردمان و جانوران و گیاهان را آفرید و زمان را در آنان آفرید، زمانِ کرانه مند را. سپس زاد و مرگ، تقدیر آنان شد. کودکی، جوانی، میانسالی و پیری، آدمیان را به سرای مرگ می برد؛ بی آن که بخواهند می آیند و بی آن که تصمیم بگیرند، میروند 0 2 علی 1402/12/7 آخرین سفر زرتشت فرهاد کشوری 4.7 2 صفحۀ 1 "چرا رنج انسان تمامی ندارد؟" 2 24