بریدههای کتاب اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر عارفه 1404/3/11 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 27 " عادت جاذبهای سنگین و ثقیل دارد. آدمیان را میکشاند پایین و مینشاندشان سرجایی که پیشتر بودهاند." 0 4 مشکات بجلی 1403/10/3 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 21 عمو میجر رفته بود که گم بشود، اما پدر خواست برویم پیدایش کنیم. مشکل این است که بعضی ها موفق نمی شوند گم بمانند. این از اقبال بد چنین آدم هایی است! 0 6 سامان 1404/2/27 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 30 عادت جاذبهای سنگین و ثقیل دارد. آدمیان را میکشاند پایین و مینشاندشان سر جایی که پیشتر بودهاند و سر به تویی از سر گرفته میشود، خاصه که آن گرز فرمان بالای سر باشد. 0 9 سامان 1404/2/30 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 120 این هم زنده بودی ماست. به یکدیگر میرسیم و از کنار هم میگذریم. یادی، چیزی از خودمان در دیگری باقی میگذاریم یا باقی نمیگذاریم؛ و هر کدام به محض گذر از کنار شانهی هم در پاشنهی پای دیگری گم میشویم... 0 8 سامان 1404/2/29 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 70 در آن حالت همهی چیزهای فرساینده فراموش میشوند و رویا پیش میخزد بیکه موجی در خاطر برانگیزد، و میگذرد بیکه طعمی تلخ از خود به جا گذارد. 0 6 مشکات بجلی 1403/10/19 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 87 احساس نگرانی از جرمی که مرتکب نشده ای به فقدان امنیت اجتماعی مربوط می شود و نشناختن شری که بدان پرتاب شده ای و توی هر قهوه خانه ای طوری می نشینی که دیوار پشت سرت باشد، مطمئن ترین پشتوانه. 0 4
بریدههای کتاب اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر عارفه 1404/3/11 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 27 " عادت جاذبهای سنگین و ثقیل دارد. آدمیان را میکشاند پایین و مینشاندشان سرجایی که پیشتر بودهاند." 0 4 مشکات بجلی 1403/10/3 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 21 عمو میجر رفته بود که گم بشود، اما پدر خواست برویم پیدایش کنیم. مشکل این است که بعضی ها موفق نمی شوند گم بمانند. این از اقبال بد چنین آدم هایی است! 0 6 سامان 1404/2/27 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 30 عادت جاذبهای سنگین و ثقیل دارد. آدمیان را میکشاند پایین و مینشاندشان سر جایی که پیشتر بودهاند و سر به تویی از سر گرفته میشود، خاصه که آن گرز فرمان بالای سر باشد. 0 9 سامان 1404/2/30 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 120 این هم زنده بودی ماست. به یکدیگر میرسیم و از کنار هم میگذریم. یادی، چیزی از خودمان در دیگری باقی میگذاریم یا باقی نمیگذاریم؛ و هر کدام به محض گذر از کنار شانهی هم در پاشنهی پای دیگری گم میشویم... 0 8 سامان 1404/2/29 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 70 در آن حالت همهی چیزهای فرساینده فراموش میشوند و رویا پیش میخزد بیکه موجی در خاطر برانگیزد، و میگذرد بیکه طعمی تلخ از خود به جا گذارد. 0 6 مشکات بجلی 1403/10/19 اسب ها اسب ها از کنار یکدیگر محمود دولت آبادی 3.3 8 صفحۀ 87 احساس نگرانی از جرمی که مرتکب نشده ای به فقدان امنیت اجتماعی مربوط می شود و نشناختن شری که بدان پرتاب شده ای و توی هر قهوه خانه ای طوری می نشینی که دیوار پشت سرت باشد، مطمئن ترین پشتوانه. 0 4