بریدههای کتاب فتحنامهی کلات [نمایشنامه] مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 169 _آیا خطبهای هست که به تاتار برسانم؟ +آری این کلمات همه جا پراکنده شود؛ زنان فرزندان خود را با نفرت از جنگ به دنیا بیآورند. دنیا به دست قهرمانان خراب شده؛ با ماست که بسازیمش. 0 3 سامان 1404/2/17 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 50 تو که هستی، هان؟ زندهای زندگی ندانسته، مردهای گور خویش گم کرده. 1 27 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 112 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 21 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 157 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 168 0 2 سامان 1404/2/18 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 100 من جنگیدم و جنگیدم، و خیال تو را در دلم کشتم. در من دردی خاموش رابه فغان در نیاور. قایدو گوید؛ هر چند در سپاهیگری از وی فروترم، در عشق برترم. 0 9 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 16 0 0 سامان 1404/2/19 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 176 خونخواهی بس است؛ بس...که مرگ بدین زندگیها که از ما ستانده چنین عمر دراز یاقته است. 2 13 هدی طالعزاده 1403/5/23 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 112 دینکیز: این سکهایست که این روزها همهجا خرج میکنند. توغای: و با آن چه میخرند؟ دینکیز: اعتماد ما ! توغای: آیا نسرودند توغای خان را تخت استوار باد؟ دینکیز: این فقط صداست؛ پشت آن زبانی هست قلبی نیست. این صوت است؛ جریان هوائی حبس در گلو. سرمایه ای که از باد گرفته شده، خرجی ندارد اما دخلش بسیار. کلیدی است که درها را باز میکند؛ و تا باز میکند کلیدی است. کسی که از زبانش خرج میکند فردا نیز از آن سودی خواهد برد، مگر بداند که سودش از خاموشی است. 0 3
بریدههای کتاب فتحنامهی کلات [نمایشنامه] مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 169 _آیا خطبهای هست که به تاتار برسانم؟ +آری این کلمات همه جا پراکنده شود؛ زنان فرزندان خود را با نفرت از جنگ به دنیا بیآورند. دنیا به دست قهرمانان خراب شده؛ با ماست که بسازیمش. 0 3 سامان 1404/2/17 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 50 تو که هستی، هان؟ زندهای زندگی ندانسته، مردهای گور خویش گم کرده. 1 27 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 112 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 21 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 157 0 1 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 168 0 2 سامان 1404/2/18 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 100 من جنگیدم و جنگیدم، و خیال تو را در دلم کشتم. در من دردی خاموش رابه فغان در نیاور. قایدو گوید؛ هر چند در سپاهیگری از وی فروترم، در عشق برترم. 0 9 مریــ🌿م 1404/3/20 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 16 0 0 سامان 1404/2/19 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 176 خونخواهی بس است؛ بس...که مرگ بدین زندگیها که از ما ستانده چنین عمر دراز یاقته است. 2 13 هدی طالعزاده 1403/5/23 فتحنامهی کلات [نمایشنامه] بهرام بیضایی 4.5 3 صفحۀ 112 دینکیز: این سکهایست که این روزها همهجا خرج میکنند. توغای: و با آن چه میخرند؟ دینکیز: اعتماد ما ! توغای: آیا نسرودند توغای خان را تخت استوار باد؟ دینکیز: این فقط صداست؛ پشت آن زبانی هست قلبی نیست. این صوت است؛ جریان هوائی حبس در گلو. سرمایه ای که از باد گرفته شده، خرجی ندارد اما دخلش بسیار. کلیدی است که درها را باز میکند؛ و تا باز میکند کلیدی است. کسی که از زبانش خرج میکند فردا نیز از آن سودی خواهد برد، مگر بداند که سودش از خاموشی است. 0 3