بریده‌ کتاب‌های ادبیات، فیلم، فرهنگ: اصول و مبانی نقد

هم مذهب و هم ادبیات کهن از هنجارهایی حمایت می‌کردند که بقای تمدن بشر را از طریق گسترش رفتارهایی که برای جوامع مشارکتی مفید بودند تضمین می‌کردند.

فرهنگ سرمایه‌داری به این طریق موفق می‌شود به ما آموزش دهد که فاقد تفکر نقادانه درباره جهان اطراف خود باشیم و درعوض به ما از فرمول‌های فرهنگی طوطی‌وار و صدای ضبط شده خنده حضار خوراک می‌دهد.

هنگام مشاهده، ما واقعیات را ضبط می‌کنیم، اما درعین‌حال آن را رنگ‌آمیزی هم می‌کنیم، به این ترتیب که رنگ عقاید خود را با ابژه‌های در معرض دید ادغام می‌کنیم.

واژگان به ما کمک می‌کنند تا دنیای پیرامون خود را کنترل کنیم‌. اما زبان این توانایی را از آن‌جا می‌‌آورد که دنیایی مستقل است. زبان به ماشینی مستقل می‌ماند که عملکردش به‌طور کامل منتج از قوانین خودش است و این‌که با آن می‌توانیم چه بر سر دنیا آوریم موضوعی ثانویه است.

فرهنگ قلمرو قدرت است. افراد صاحب قدرتِ اقتصادی می‌توانند محصولات فرهنگی تولید کنند، درحالی که افراد فاقد قدرت اقتصادی مجبورند مصرف‌کننده باشند.

شما غرق در فرهنگ‌اید و فرهنگ نیز در شما

تفکر نقادانه گونه‌ای از اندیشیدن است که اسیر یک چارچوبِ از پیش سامان یافته نیست. تفکر نقادانه جسارت خارج شدن از راه‌های همیشه رفته را دارد...

ما جهان را از طریق نشانه‌ها می‌شناسیم و نحوه‌ی کاربرد نشانه‌ها می‌تواند شناخت‌ما را از جهان دستخوش تغییر کند.

ما ادبیات و هنر را دوست‌داریم چون ما را در فرآیند کشف و شناخت خود یاری می‌کنند. نقد و نظریه نیز به همین سیاق به ما کمک می‌کند تا هویت خویش را در چالش با رویدادهای سیاسی، اجتماعی و ... بهتر درک کنیم و فهم بهتری از خود و جایگاه خویش در هستی پیدا کنیم.

عقاید واقعیات را می‌سازند به‌طوری که تجربه ما از جهان و آگاهی ما ساخته عقایدی است که در ذهن داریم.

دیدن دنیا از زاویه دیدی خاص برابر است با گفتن داستان دنیا به روشی خاص. زاویه دید به شما اجازه‌ی دیدن همین میزان از دنیا را می‌دهد.

روایت‌ها درعین حال که به آدم قدرت دید می‌دهند، گستره‌ی دید آدمی را محدود می‌کنند.

آثار فرهنگی برای خلق معنا باید یک بُعد فرمی داشته باشند که شامل فنونِ به‌دقت چیده‌شده و برگزیده است.

تاریخ از یک‌سو همان است که بشر وقتی به عقب سر برمی‌گرداند می‌بیند، و از سوی دیگر همان چیزی که در اطراف ما می‌گذرد، زیرا ما بی‌وقفه درحال تولید تاریخیم. هرلحظه که می‌گذرد لحظه‌ای است که تبدیل به تاریخ شده است.