بریدههای کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته قاف 1403/8/8 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 84 0 2 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 18 ژوسکا/jouska/:گفت و گویی فرضی که بی اختیار در ذهن خود انجام میدهید؛ تحلیلی دقیق پاسخی کوبنده صحبتی صمیمانه و روان پالا؛ مکالمه ای به مثابه ی نوعی قفس مبارزه ی روان شناختی که بسیار رضایت بخش تر از تدابیر اسمال بال(تدابیر کوچک و هیجانی)در زندگی روزمره است. 0 2 قاف 1403/8/19 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 145 0 2 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 188 0 1 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 190 0 1 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 22 لیکوتیک/licotic/:هیجان زدگی مشتاقانه ای برای معرفی چیزی به یک دوست،چیزی که به نظرتان بی نظیر و شگفت انگیز است؛ مثلاً آلبومی کلاسیک،رستورانی محبوب،سریالی تلویزیونی که دوستتان بخت این را دارد که برای اولین بار آن را تماشا کند. هیجانی که شما را وامی دارد مدام چهره اش را برانداز کنید و برای آن هجوم اجتناب ناپذیر حیرت آمیخته به احترام انتظار بکشید. 2 51 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 20 استروفی/ASTROPHE/:احساس گیر افتادن در سیارهی زمین. 0 5 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 12 تعاریف بی هیچ ترتیب خاصی مرتب شده اند و زندگی نیز به همین طریق است؛ درست مانند احساسات که همچون آب یا هوا بی مقصد در ذهن شما جاری و ساری اند. 0 2 سهیلا صادقی 1402/4/16 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 10 آمِنتالیو: اندوه ناشی از درک این واقعیت که به تدریج خاطرات حسی خود از درگذشتگان را از یاد میبرید؛ به تدریج باید برای شنیدن صدایشان، تجسم رنگ دقیق چشمانشان یا یادآوری حرکات کوچک عجیب و غریبی که زمانی از صمیم قلب میشناختید سخت تقلا کنید. 0 6 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 اِنومان/e nouement/: این احساس تلخ و شیرین که به آینده رسیده اید و می بینید اوضاع چگونه پیش رفته اما نمیتوانید چیزی به خود گذشته تان بگویید. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 11 این کتاب در باب حزن و اندوه نیست؛ دست کم نه به معنای امروزی کلمه. کلمه ی حزن/sadness/در اصل به معنای پُر بودن /fullness/ میداد. هر دو در زبان لاتین از ریشه ی ساتیس/satis/ آمده بودند؛ همان ریشه ای که کلمات راضی/sated/ و رضایت/satisfaction/نیز از آن گرفته شده است. در گذشته ای نه چندان دور،اندوهگین بودن به این معنا بود که شما از تجربه ای پرشور سرشار شده اید. اندوهگین بودن تنها به معنای نقصی در کارکرد دستگاه شادی نبود،بلکه حالتی از آگاهی به شمار میرفت؛ حالت<<تمرکز بر بی نهایت>>و تمام احساسات را،غم و شادی را،به یکباره به جان خریدن 0 2 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 16 كايرواسکلروسيس/kairosclerosis/:لحظه ای که به اطراف نگاه میکنید و در می یابید در آن لحظه شادید و آگاهانه می کوشید آن لحظه را به تمامی تجربه کنید 0 2 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 19 اسلیپ فست/slipfast/:اشتیاق به ناپدید شدن کامل؛ ذوب شدن در میان جمعیت و نامرنی شدن،تا بتوانید در جهان باشید و جهان را ببینید،بی آن که نیاز باشد در آن مشارکت کنید؛ آزادانه در گفتگوها حاضر باشید،بی آن که هرگز ردپایی از خود برجا بگذارید، آزادانه در اعماق همه چیز شیرجه بزنید،بی آن که نگران شلپ و شلوپ و سروصدای آن باشید. 0 2 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 دِ وو/des vu/:آگاهی از این که این لحظه به خاطره بدل خواهد شد. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 ساندر/sonder/:نیل به این ادراک که هر رهگذر شخصیت اصلی داستان خود است و شما در آن داستان تنها سیاهی لشکری در پس زمینه اید. 0 1 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 192 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 موجب آرامش خاطر است وقتی دریابید برای چیزی که در تمام عمر آن را احساس میکردید و نمیدانستید دیگران نیز تجربه اش کرده اند کلمه ای وجود دارد. حتى شاید یادآوری این حقیقت که تنها نیستید و دیوانه هم نیستید بلکه تنها انسانی هستید که میکوشد راه خود را از میان شرایط غریب متعدد پیدا کند قدرت بخشی غریبی داشته باشد. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 12 همه ی ما کم و بیش گم گشته ایم. 0 2 سهیلا صادقی 1402/4/16 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 1 لوس لِفت: احساس فقدان پس از اتمام مطالعه کتابی خوب، احساس این که با بسته شدن کتاب، سنگینی جلد پشتی حیات شخصیتهایی که به خوبی شناخته بودید در خود حبس میکند. 0 10 قاف 1403/8/12 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 116 0 1
بریدههای کتاب واژهنامهی حزنهای ناشناخته قاف 1403/8/8 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 84 0 2 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 18 ژوسکا/jouska/:گفت و گویی فرضی که بی اختیار در ذهن خود انجام میدهید؛ تحلیلی دقیق پاسخی کوبنده صحبتی صمیمانه و روان پالا؛ مکالمه ای به مثابه ی نوعی قفس مبارزه ی روان شناختی که بسیار رضایت بخش تر از تدابیر اسمال بال(تدابیر کوچک و هیجانی)در زندگی روزمره است. 0 2 قاف 1403/8/19 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 145 0 2 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 188 0 1 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 190 0 1 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 22 لیکوتیک/licotic/:هیجان زدگی مشتاقانه ای برای معرفی چیزی به یک دوست،چیزی که به نظرتان بی نظیر و شگفت انگیز است؛ مثلاً آلبومی کلاسیک،رستورانی محبوب،سریالی تلویزیونی که دوستتان بخت این را دارد که برای اولین بار آن را تماشا کند. هیجانی که شما را وامی دارد مدام چهره اش را برانداز کنید و برای آن هجوم اجتناب ناپذیر حیرت آمیخته به احترام انتظار بکشید. 2 51 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 20 استروفی/ASTROPHE/:احساس گیر افتادن در سیارهی زمین. 0 5 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 12 تعاریف بی هیچ ترتیب خاصی مرتب شده اند و زندگی نیز به همین طریق است؛ درست مانند احساسات که همچون آب یا هوا بی مقصد در ذهن شما جاری و ساری اند. 0 2 سهیلا صادقی 1402/4/16 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 10 آمِنتالیو: اندوه ناشی از درک این واقعیت که به تدریج خاطرات حسی خود از درگذشتگان را از یاد میبرید؛ به تدریج باید برای شنیدن صدایشان، تجسم رنگ دقیق چشمانشان یا یادآوری حرکات کوچک عجیب و غریبی که زمانی از صمیم قلب میشناختید سخت تقلا کنید. 0 6 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 اِنومان/e nouement/: این احساس تلخ و شیرین که به آینده رسیده اید و می بینید اوضاع چگونه پیش رفته اما نمیتوانید چیزی به خود گذشته تان بگویید. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 11 این کتاب در باب حزن و اندوه نیست؛ دست کم نه به معنای امروزی کلمه. کلمه ی حزن/sadness/در اصل به معنای پُر بودن /fullness/ میداد. هر دو در زبان لاتین از ریشه ی ساتیس/satis/ آمده بودند؛ همان ریشه ای که کلمات راضی/sated/ و رضایت/satisfaction/نیز از آن گرفته شده است. در گذشته ای نه چندان دور،اندوهگین بودن به این معنا بود که شما از تجربه ای پرشور سرشار شده اید. اندوهگین بودن تنها به معنای نقصی در کارکرد دستگاه شادی نبود،بلکه حالتی از آگاهی به شمار میرفت؛ حالت<<تمرکز بر بی نهایت>>و تمام احساسات را،غم و شادی را،به یکباره به جان خریدن 0 2 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 16 كايرواسکلروسيس/kairosclerosis/:لحظه ای که به اطراف نگاه میکنید و در می یابید در آن لحظه شادید و آگاهانه می کوشید آن لحظه را به تمامی تجربه کنید 0 2 Daydreamer 1403/12/30 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 19 اسلیپ فست/slipfast/:اشتیاق به ناپدید شدن کامل؛ ذوب شدن در میان جمعیت و نامرنی شدن،تا بتوانید در جهان باشید و جهان را ببینید،بی آن که نیاز باشد در آن مشارکت کنید؛ آزادانه در گفتگوها حاضر باشید،بی آن که هرگز ردپایی از خود برجا بگذارید، آزادانه در اعماق همه چیز شیرجه بزنید،بی آن که نگران شلپ و شلوپ و سروصدای آن باشید. 0 2 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 دِ وو/des vu/:آگاهی از این که این لحظه به خاطره بدل خواهد شد. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 ساندر/sonder/:نیل به این ادراک که هر رهگذر شخصیت اصلی داستان خود است و شما در آن داستان تنها سیاهی لشکری در پس زمینه اید. 0 1 قاف 1403/8/26 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 192 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 9 موجب آرامش خاطر است وقتی دریابید برای چیزی که در تمام عمر آن را احساس میکردید و نمیدانستید دیگران نیز تجربه اش کرده اند کلمه ای وجود دارد. حتى شاید یادآوری این حقیقت که تنها نیستید و دیوانه هم نیستید بلکه تنها انسانی هستید که میکوشد راه خود را از میان شرایط غریب متعدد پیدا کند قدرت بخشی غریبی داشته باشد. 0 1 Daydreamer 1403/12/28 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 12 همه ی ما کم و بیش گم گشته ایم. 0 2 سهیلا صادقی 1402/4/16 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 1 لوس لِفت: احساس فقدان پس از اتمام مطالعه کتابی خوب، احساس این که با بسته شدن کتاب، سنگینی جلد پشتی حیات شخصیتهایی که به خوبی شناخته بودید در خود حبس میکند. 0 10 قاف 1403/8/12 واژهنامهی حزنهای ناشناخته جان کونیگ 4.2 10 صفحۀ 116 0 1