بریدههای کتاب از تابستان تا تابستان ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 97 کل روز پر از غم بود ؛ از وقتی بیدار میشدیم تا وقتی که میخوابیدیم. 0 5 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 مرگ هم تقریبا مثل برف است ؛ نمی دانی کی می اید، حتی اگر وقتش معمولا زمستان ها باشد. 0 10 suny 1403/5/28 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 65 برای همین بابابزرگ را این قدر دوست دارم. میدانم که او هم همان قدر از من خوشش می آید، که من از او خوشم میآید. اما درباره ی لنا به این راحتی ها نمیشود نظر داد. 0 6 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 70 وقتی کشوری به کشور دیگر حمله می کند ، همه چیز سروته می شود : کارهای غیر قانونی تبدیل میشوند به درست ترین کارهای ممکن. 0 4 Elina Ardani 1404/5/4 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 18 آرزو کردم که ای کاش دکمه ای روی پیشانی ام داشتم که با فشار دادنش غیب می شدم . چرا خدا از این دکمه ها برای ما درست نکرده؟ 0 37 Elina Ardani 1404/5/7 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 129 از بیمارستان خوشم نمی آید . اما حال آدم ها آنجا خوب می شود . 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 10 بابابزرگ بهترین آدم بزرگی است که میشناسم. 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 17 آرزو کردم ایکاش دکمهای روی پیشانیام داشتم که با فشاردادنش غیب میشدم. 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 108 "اگه بهخاطر دلتنگی برای کسی غمگین میشی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه بهترین چیز دنیاست. ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه میداریم." 1 6 ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 مرگ هم تقریبا مثل برف است ؛ نمی دانی که می آید 0 9 suny 1403/5/28 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 98 بابا بزرگ نگاهی جدی بهم انداخت و گفت دلتنگ شدن برای آدمها، بهترین حس غم انگیز دنیاست. گفت:«ببین رفیق، اگه به خاطر دلتنگی برای کسی غمگین میشی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه، بهترین چیز دنیاست. ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه میداریم.» و دستش را آرام به سینه اش کوبید. گفتم: «اوهوم...» و آستینم را به چشمهایم کشیدم. «ولی بابابزرگ، آدم نمی تونه با کسایی که این توئن بازی کنه.» و دستم را به سینه ی خودم کوبیدم. بابابزرگ سرش را تکان داد؛ درک میکرد. 0 35 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 عصر، مامان توضیح داد که گاهی اوقات ، درک مرگ آدم ها سخت است. 0 9 Mahlin 1403/12/26 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 68 "آه... گذر زمان خیلی غمانگیزه." 0 4 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 78 اگر من سقوط کرده بودم ، لنا آنقدر ها هم نگرانم نمی شد. 0 6 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 85 گفتم:" خیلی وقتا از اینکه لنا رو از دست بدم میترسم . ولی فکر نکنم اون از اینکه منو از دست بده بترسه." 0 22 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 68 گفت:"آه... گذر زمان خیلی غم انگیزه ." 0 11 ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 98 ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه می داریم. 0 4
بریدههای کتاب از تابستان تا تابستان ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 97 کل روز پر از غم بود ؛ از وقتی بیدار میشدیم تا وقتی که میخوابیدیم. 0 5 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 مرگ هم تقریبا مثل برف است ؛ نمی دانی کی می اید، حتی اگر وقتش معمولا زمستان ها باشد. 0 10 suny 1403/5/28 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 65 برای همین بابابزرگ را این قدر دوست دارم. میدانم که او هم همان قدر از من خوشش می آید، که من از او خوشم میآید. اما درباره ی لنا به این راحتی ها نمیشود نظر داد. 0 6 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 70 وقتی کشوری به کشور دیگر حمله می کند ، همه چیز سروته می شود : کارهای غیر قانونی تبدیل میشوند به درست ترین کارهای ممکن. 0 4 Elina Ardani 1404/5/4 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 18 آرزو کردم که ای کاش دکمه ای روی پیشانی ام داشتم که با فشار دادنش غیب می شدم . چرا خدا از این دکمه ها برای ما درست نکرده؟ 0 37 Elina Ardani 1404/5/7 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 129 از بیمارستان خوشم نمی آید . اما حال آدم ها آنجا خوب می شود . 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 10 بابابزرگ بهترین آدم بزرگی است که میشناسم. 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 17 آرزو کردم ایکاش دکمهای روی پیشانیام داشتم که با فشاردادنش غیب میشدم. 0 0 رعنا. دیروز از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 108 "اگه بهخاطر دلتنگی برای کسی غمگین میشی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه بهترین چیز دنیاست. ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه میداریم." 1 6 ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 مرگ هم تقریبا مثل برف است ؛ نمی دانی که می آید 0 9 suny 1403/5/28 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 98 بابا بزرگ نگاهی جدی بهم انداخت و گفت دلتنگ شدن برای آدمها، بهترین حس غم انگیز دنیاست. گفت:«ببین رفیق، اگه به خاطر دلتنگی برای کسی غمگین میشی، یعنی اون آدم برات مهمه. اینکه کسی برات مهم باشه، بهترین چیز دنیاست. ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه میداریم.» و دستش را آرام به سینه اش کوبید. گفتم: «اوهوم...» و آستینم را به چشمهایم کشیدم. «ولی بابابزرگ، آدم نمی تونه با کسایی که این توئن بازی کنه.» و دستم را به سینه ی خودم کوبیدم. بابابزرگ سرش را تکان داد؛ درک میکرد. 0 35 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 87 عصر، مامان توضیح داد که گاهی اوقات ، درک مرگ آدم ها سخت است. 0 9 Mahlin 1403/12/26 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 68 "آه... گذر زمان خیلی غمانگیزه." 0 4 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 78 اگر من سقوط کرده بودم ، لنا آنقدر ها هم نگرانم نمی شد. 0 6 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 85 گفتم:" خیلی وقتا از اینکه لنا رو از دست بدم میترسم . ولی فکر نکنم اون از اینکه منو از دست بده بترسه." 0 22 یک کاربر NULL 1403/11/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 68 گفت:"آه... گذر زمان خیلی غم انگیزه ." 0 11 ★ 𝘼𝙑𝘼 ★ 1404/1/24 از تابستان تا تابستان ماریا پار 4.0 20 صفحۀ 98 ما کسایی که دلتنگشون هستیم رو توی قلبمون نگه می داریم. 0 4