بریدههای کتاب ذوبشده کەوسەر 1403/12/28 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 بە راستی که از تولد تا مرگ،پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست. 0 1 تینا 1404/3/7 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 15 گوشه اتاق مچاله شده بود و گریه میکرد. نمیدانست از تهی شدگی گریه میکند یا از درد. یکباره دلش خالی میشد و گریه میآمد، میآمد، میآمد، بدنش را کرخ میکرد، یخ میکرد، و مزه تلخ و مهوع دهنش، آزارش میداد. 0 2 کەوسەر 1403/12/28 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 33 آدم وقتی مرگ را شناخت،معنای زندگی را میفهمد. 0 1 مریــ🌿م 1402/11/25 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 همینکه زنده مانده باید خدا را شکر کند، فقط بدیاش این است که زندگی دیگر برایش معنایی ندارد. این تلاشها، این رفت و آمدها، این نظم و بینظمی، و همهی این جهان و کائنات یک مسخرهبازی احمقانه بیش نیست. چرا آدمی به دنیا میآید و در این جبر سنگی پرتاب شده میرود، میرود صفیرکشان، میرود تا جمجمهی کسی را بترکاند، یا جام پنجرهای را فرو بریزد و بعد؟ به چه دردی میخورد این زندگی؟ به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست... 0 15 آیــــدا 1404/5/13 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 114 همه چیز مسخره است. زندگی از دید من یک ساختمان کلنگی است که به هرجاش نگاه کنی چیزی درحال فرو ریختن است... 0 21 zoha 1404/5/18 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نا معلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست. 0 0
بریدههای کتاب ذوبشده کەوسەر 1403/12/28 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 بە راستی که از تولد تا مرگ،پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست. 0 1 تینا 1404/3/7 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 15 گوشه اتاق مچاله شده بود و گریه میکرد. نمیدانست از تهی شدگی گریه میکند یا از درد. یکباره دلش خالی میشد و گریه میآمد، میآمد، میآمد، بدنش را کرخ میکرد، یخ میکرد، و مزه تلخ و مهوع دهنش، آزارش میداد. 0 2 کەوسەر 1403/12/28 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 33 آدم وقتی مرگ را شناخت،معنای زندگی را میفهمد. 0 1 مریــ🌿م 1402/11/25 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 همینکه زنده مانده باید خدا را شکر کند، فقط بدیاش این است که زندگی دیگر برایش معنایی ندارد. این تلاشها، این رفت و آمدها، این نظم و بینظمی، و همهی این جهان و کائنات یک مسخرهبازی احمقانه بیش نیست. چرا آدمی به دنیا میآید و در این جبر سنگی پرتاب شده میرود، میرود صفیرکشان، میرود تا جمجمهی کسی را بترکاند، یا جام پنجرهای را فرو بریزد و بعد؟ به چه دردی میخورد این زندگی؟ به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نامعلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست... 0 15 آیــــدا 1404/5/13 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 114 همه چیز مسخره است. زندگی از دید من یک ساختمان کلنگی است که به هرجاش نگاه کنی چیزی درحال فرو ریختن است... 0 21 zoha 1404/5/18 ذوبشده عباس معروفی 3.3 10 صفحۀ 100 به راستی که از تولد تا مرگ، پرتاب سنگی از دست کودکی به جای نا معلوم است که دلایل و عواقبش بر سنگ و زننده و خورنده هیچ روشن نیست. 0 0