بریده‌ای از کتاب ذوب‌شده اثر عباس معروفی

تینا

تینا

1404/3/7

بریدۀ کتاب

صفحۀ 15

گوشه اتاق مچاله شده بود و گریه می‌کرد. نمی‌دانست از تهی شدگی گریه می‌‌کند یا از درد. یکباره دلش خالی می‌شد و گریه می‌آمد، می‌آمد، می‌آمد، بدنش را کرخ می‌کرد، یخ می‌کرد، و مزه تلخ و مهوع دهنش، آزارش می‌داد.

گوشه اتاق مچاله شده بود و گریه می‌کرد. نمی‌دانست از تهی شدگی گریه می‌‌کند یا از درد. یکباره دلش خالی می‌شد و گریه می‌آمد، می‌آمد، می‌آمد، بدنش را کرخ می‌کرد، یخ می‌کرد، و مزه تلخ و مهوع دهنش، آزارش می‌داد.

7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.