بریده کتابهای شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام FaMoSa 1403/5/29 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 34 0 0 آیوی 1403/5/20 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 11 می گویند مفقودالاثر،اما نه،او از خدا خواسته بود همهی گذشته اش را پاک کند.همه را.می خواست چیزی از او نماند.نه اسم،نه شهرت،نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما 0 4 مریم مهدی زاده 1402/4/17 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 10 اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نااهل و ...همه دست به دست هم داد. انسانی به وجود آمد که کسی جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقو کشی و ... . پدر نداشت، از کسی هم حساب نمی برد، مادر پیرش هم کاری نمی توانست برایش بکند. اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد: "خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن، خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده". دیگران به او می خندیدند، اما او می دانست که سلاح مومن دعاست...زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد...فدایت شوم خمینی 2 10
بریده کتابهای شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام FaMoSa 1403/5/29 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 34 0 0 آیوی 1403/5/20 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 11 می گویند مفقودالاثر،اما نه،او از خدا خواسته بود همهی گذشته اش را پاک کند.همه را.می خواست چیزی از او نماند.نه اسم،نه شهرت،نه مزار و نه هیچ چیز دیگر. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما 0 4 مریم مهدی زاده 1402/4/17 شاهرخ، حر انقلاب اسلامی: زندگینامه و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی 4.5 27 صفحۀ 10 اما اینها همه ماجرا نبود. قدرت بدنی، شجاعت، نبود راهنما، رفقای نااهل و ...همه دست به دست هم داد. انسانی به وجود آمد که کسی جلودارش نبود. هر شب کاباره، دعوا، چاقو کشی و ... . پدر نداشت، از کسی هم حساب نمی برد، مادر پیرش هم کاری نمی توانست برایش بکند. اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می کرد: "خدایا پسرم را ببخش، عاقبت به خیرش کن، خدایا پسرم را از سربازان امام زمان (عج) قرار بده". دیگران به او می خندیدند، اما او می دانست که سلاح مومن دعاست...زندگی شاهرخ در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا اینکه دعاهای مادر پیرش اثر کرد. مسیحا نفسی آمد و از انفاس خوش او مسیر زندگی شاهرخ تغییر کرد...فدایت شوم خمینی 2 10