بریده‌های کتاب ناپدید شدن غیرمنتظره ی آقای ویلبر تروزدیل

مرز خیلی ظریفی بین خیر و شر هست. یه ذره از خط خارج بشی،کلا یکهویی ای مسیر خارج می شی.

بعضی آدم ها هیچ وقت بر نمی گردن خونه.

هوای خودت رو داشته باش.

از مغزت استفاده کن و احساسات رو کنترل کن.

زندگی همیشه منتظر برنامه‌های آدم نمی‌مونه.

تنها راه مقابله با ترس هایت این است که یک راست با آن ها روبه رو بشوی.

نمیشه فقط یه کلمه ی پنج حرفیه.

زندگی همیشه عادلانه نیست.

معجزه ها هر روز رخ می دهند و از شما چه پنهان ،دیوانه نشدن یکی از آن ها بود.

واسه از دست دادن یه نفر راه های زیادی است

به نظرم دوستی این است:آدم هایی را که عاشقشان هستی رها نکنی.بدانی چه احساسی دارند،چه بویی دارند و چطور رفتار می کنند،تا اگر روزی کنارت نبودند،به یادشان بیاوری.

عشق شما را وادار می‌کند دست به کارهای احمقانه‌ی زیادی بزنید

خیلی چیزها یاد گرفته بودم...بعضی هایشان خوب و بعضی ها بد بودند.ولی شاید کاری که یاد گرفته بودم به نحو احسن انجام بدهم این بود که چطور احساسات واقعی ام را درباره کسی که باید از همه بیشتر دوستم می داشت،مخفی کنم.

اون همیشه از گی زی متنفر بود ،با اینکه گی زی تنها کسی بود که ازش مراقبت می کرد.

ایمان یه جور آزمایشه. باید اول اثبات بشه تا بعد بشه بهش جایزه داد.

اگه این عشق نیست پس نمی‌دونم عشق چیه.

خیلی سخت نگیر،همه ی آدما اون جوری که می خوان زندگی نمی کنن.

دوست داشتن بعضی آدما سخت تر است.

مگه همه مون سعی نمی کنیم یکی رو پیدا کنیم و تقصیر ها رو بندازیم گردنش؟مگه برای همه چی دنبال یه دلیل نمی گردیم ؟و من مطمئن نیستم همیشه دلیلی وجود داشته باشه.

ناامید نشو.