بریده‌ای از کتاب ناپدید شدن غیرمنتظره ی آقای ویلبر تروزدیل اثر ایمی مککنی

نسیم

نسیم

1403/2/26

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

به پشت دراز کشیدم و به آسمان آبی آیوا خیره شدم. بار ها و بار ها این عبارت را به زبان آوردم : هرگز به اونجا بر نمی گردم. گی زی کاتر شرور درباره ی موضوعی حق داشت . من به کمک او نیازی نداشتم ! و دیگر هیچ وقت ازش کمک نخواستم ، نه تا زمانی که زنده بودم و نفس می کشیدم.

به پشت دراز کشیدم و به آسمان آبی آیوا خیره شدم. بار ها و بار ها این عبارت را به زبان آوردم : هرگز به اونجا بر نمی گردم. گی زی کاتر شرور درباره ی موضوعی حق داشت . من به کمک او نیازی نداشتم ! و دیگر هیچ وقت ازش کمک نخواستم ، نه تا زمانی که زنده بودم و نفس می کشیدم.

3

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.