بریدههای کتاب اتوپرتره فاطمه رفعت 1404/2/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 37 تعجب میکنم کلمه ای برای احساسِ دژاووی اشتباه وجود ندارد. 0 2 فاطمه رفعت 1404/2/5 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 پایان یک سفر،پایان یک رمان، ته مزه ای غمگین در من به جا میگذارد. 0 7 رعنا حشمتی 1402/12/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 70 برایم عجیب است که میتوانم دستم را بلند کنم بدون اینکه بفهمم مغزم چطور دستورش را مخابره میکند. 0 11 حنانه علی پور 1402/12/11 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 7 دیر می فهمم که کسی دارد با من بدرفتاری می کند ؛ همیشه جا می خورم : انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 3 35 فاطمه رفعت 1404/2/6 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 8 چون بامزه ام مردم فکر میکنند خوشحالم. 0 1 رعنا حشمتی 1402/12/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 65 صبحها نمینویسم، مغزم هنوز آمادهاش نیست، بعدازظهرها نمینویسم، زیادی غمگینم، از ساعت پنج عصر به بعد مینویسم، باید مدتی طولانی بیدار بوده باشم، بدنم آرمیده از خستگیِ یک روز. 0 29 رعنا حشمتی 1402/12/1 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 53 سر صبحانه، تنهایم حتی اگر با کسی باشم. 0 11 فاطمه رفعت 1404/2/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 35 از حرف زدن، پشیمانی دارم ولی از ساکت ماندن، نه. 2 4 فاطمه رفعت 1404/2/5 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 دیر میفهمم که کسی دارد با من بدرفتاری میکند؛ همیشه جا میخورم: انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 0 4 فاطمه ارجمند 1403/10/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 وقتی تصمیم میگیرم از کسی که توی خیابان میبینم عکس بگیرم، ده ثانیه فرصت دارم که متوجهش بشوم، تصمیم بگیرم عکاسی کنم و بروم اجازه بگیرم، اگر صبر کنم دیگر نمیشود. 0 0 فاطمه رفعت 1404/2/6 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 8 ترجیح میدهم حوصله ام تنهایی سر برود تا با یک نفر دیگر. 2 3 رعنا حشمتی 1402/12/1 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 53 غر میزنم و از غر زدنم غر میزنم. میخندم، و از خندیدنام میخندم. گریه میکنم، و از گریه کردنام گریه نمیکنم. برعکس، صرف دانستن اینکه دارم گریه میکنم کافی است که گریهام را متوقف کند. 0 25
بریدههای کتاب اتوپرتره فاطمه رفعت 1404/2/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 37 تعجب میکنم کلمه ای برای احساسِ دژاووی اشتباه وجود ندارد. 0 2 فاطمه رفعت 1404/2/5 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 پایان یک سفر،پایان یک رمان، ته مزه ای غمگین در من به جا میگذارد. 0 7 رعنا حشمتی 1402/12/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 70 برایم عجیب است که میتوانم دستم را بلند کنم بدون اینکه بفهمم مغزم چطور دستورش را مخابره میکند. 0 11 حنانه علی پور 1402/12/11 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 7 دیر می فهمم که کسی دارد با من بدرفتاری می کند ؛ همیشه جا می خورم : انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 3 35 فاطمه رفعت 1404/2/6 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 8 چون بامزه ام مردم فکر میکنند خوشحالم. 0 1 رعنا حشمتی 1402/12/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 65 صبحها نمینویسم، مغزم هنوز آمادهاش نیست، بعدازظهرها نمینویسم، زیادی غمگینم، از ساعت پنج عصر به بعد مینویسم، باید مدتی طولانی بیدار بوده باشم، بدنم آرمیده از خستگیِ یک روز. 0 29 رعنا حشمتی 1402/12/1 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 53 سر صبحانه، تنهایم حتی اگر با کسی باشم. 0 11 فاطمه رفعت 1404/2/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 35 از حرف زدن، پشیمانی دارم ولی از ساکت ماندن، نه. 2 4 فاطمه رفعت 1404/2/5 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 دیر میفهمم که کسی دارد با من بدرفتاری میکند؛ همیشه جا میخورم: انگار شر به نظرم غیر واقعی است. 0 4 فاطمه ارجمند 1403/10/7 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 1 وقتی تصمیم میگیرم از کسی که توی خیابان میبینم عکس بگیرم، ده ثانیه فرصت دارم که متوجهش بشوم، تصمیم بگیرم عکاسی کنم و بروم اجازه بگیرم، اگر صبر کنم دیگر نمیشود. 0 0 فاطمه رفعت 1404/2/6 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 8 ترجیح میدهم حوصله ام تنهایی سر برود تا با یک نفر دیگر. 2 3 رعنا حشمتی 1402/12/1 اتوپرتره ادوارد لووه 4.1 5 صفحۀ 53 غر میزنم و از غر زدنم غر میزنم. میخندم، و از خندیدنام میخندم. گریه میکنم، و از گریه کردنام گریه نمیکنم. برعکس، صرف دانستن اینکه دارم گریه میکنم کافی است که گریهام را متوقف کند. 0 25