بریده کتابهای آنک آن یتیم نظر کرده صهبا 1403/9/4 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 102 آمنه به یاد اشک ها و نگاه های حسرتبار دوشیزگانِ نورسِ مکه در شب پیوندش با عبدالله افتاد: "چه روی داد که همای سعادت،در آن مایه چرخ زدن ها، از میان آن همه رقیبان امیدوار، بر شانه تو فرود آمد؟! چه پیش آمد که این نیکبختی شگفت، که به رویایی شیرین شبیه تر است، از آن تو یکی شد؟! تو مگر در این میانه، جز شکیبایی و خویشتنداری، هیچ کرده بودی؟! تو که آرزوی دل را، به مادر خویش نیز نگفته بودی...!." نمی توانست! آنچه می کرد تا این نیکبختی بزرگِ روی کرده از غیب را هضم کند، نمی توانست! گاه حتی به تردید دچار می شد که این، آیا رویایی نیست که او در آن غوطه ور است؟ به راستی، این آیا همان عبداللهِ محبوب دل و جان جمله دوشیزگان شهر بود که اینک در کنار او و از آنِ او بود؟! این قامت موزون مردانه، این گیسوانِ شبقگونِ طعنه زنِ شب، این دیدگان سیاهِ آشوبگر، آیا دیگر از آن او شده بود؟! ... 0 1 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 339 به راستی، چگونه بود که مردم اندیشه نمی کردند که هستی با آن مایه شکوه و عظمت و پیچیدگی و ژرفا، بیهوده آیا آفریده شده بود؟! معنای زندگانی انسان آیا همان خور و خواب و زناشویی و غارت و تجاوز و مانند آنها بود....؟! 0 12 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 339 ای مردم؛ چه شده است که گمان برده اید که مردمانی که آمده اند باز نمی گردند؟!.... او اما، می گفت، و مردمان هر یک به کار ستد و داد خویش بودند. آن چند تن نیز که گوش می سپردند، جز شوخی و لودگی و مسخرگی، قس را پاسخی نمی دادند.... 0 6 صهبا 1403/9/9 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 192 آری، ای پسرم؛ حکایت غم ها در زندگانی انسان، حکایت زمستان ها در طبیعت است. زمستان اگر نباشد، بهاری در کار نخواهد بود. آن نیز هرچه دشوارتر، بهارِ پس از آن، زیباتر و پربارتر. 0 0 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 338 _ ای مردم؛ پیرامون من گرد آیید و به من گوش سپارید و بیاموزید: هر آنکه زیست، از جهان بیرون شد؛ و آنچه که آمدنی است، می آید. به درستی که در آسمان خبرها، و در زمین عبرتهاست. 0 7
بریده کتابهای آنک آن یتیم نظر کرده صهبا 1403/9/4 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 102 آمنه به یاد اشک ها و نگاه های حسرتبار دوشیزگانِ نورسِ مکه در شب پیوندش با عبدالله افتاد: "چه روی داد که همای سعادت،در آن مایه چرخ زدن ها، از میان آن همه رقیبان امیدوار، بر شانه تو فرود آمد؟! چه پیش آمد که این نیکبختی شگفت، که به رویایی شیرین شبیه تر است، از آن تو یکی شد؟! تو مگر در این میانه، جز شکیبایی و خویشتنداری، هیچ کرده بودی؟! تو که آرزوی دل را، به مادر خویش نیز نگفته بودی...!." نمی توانست! آنچه می کرد تا این نیکبختی بزرگِ روی کرده از غیب را هضم کند، نمی توانست! گاه حتی به تردید دچار می شد که این، آیا رویایی نیست که او در آن غوطه ور است؟ به راستی، این آیا همان عبداللهِ محبوب دل و جان جمله دوشیزگان شهر بود که اینک در کنار او و از آنِ او بود؟! این قامت موزون مردانه، این گیسوانِ شبقگونِ طعنه زنِ شب، این دیدگان سیاهِ آشوبگر، آیا دیگر از آن او شده بود؟! ... 0 1 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 339 به راستی، چگونه بود که مردم اندیشه نمی کردند که هستی با آن مایه شکوه و عظمت و پیچیدگی و ژرفا، بیهوده آیا آفریده شده بود؟! معنای زندگانی انسان آیا همان خور و خواب و زناشویی و غارت و تجاوز و مانند آنها بود....؟! 0 12 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 339 ای مردم؛ چه شده است که گمان برده اید که مردمانی که آمده اند باز نمی گردند؟!.... او اما، می گفت، و مردمان هر یک به کار ستد و داد خویش بودند. آن چند تن نیز که گوش می سپردند، جز شوخی و لودگی و مسخرگی، قس را پاسخی نمی دادند.... 0 6 صهبا 1403/9/9 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 192 آری، ای پسرم؛ حکایت غم ها در زندگانی انسان، حکایت زمستان ها در طبیعت است. زمستان اگر نباشد، بهاری در کار نخواهد بود. آن نیز هرچه دشوارتر، بهارِ پس از آن، زیباتر و پربارتر. 0 0 ریحانه حاجی زاده 1402/11/6 آنک آن یتیم نظر کرده محمدرضا سرشار 4.7 7 صفحۀ 338 _ ای مردم؛ پیرامون من گرد آیید و به من گوش سپارید و بیاموزید: هر آنکه زیست، از جهان بیرون شد؛ و آنچه که آمدنی است، می آید. به درستی که در آسمان خبرها، و در زمین عبرتهاست. 0 7