بریده‌های کتاب کیلمنی بانوی باغ

-زیبایی همه چیز نیست. +ولی سهم بزرگی دارد.

+توی دنیای آن بیرون،آدم های زیادی هستند که شبیه تو باشند؟ _هزاران نفر. +گمان نمی کنم این طور باشد.من همه دنیا را نمی شناسم،ولی فکر نمی کنم آدم های زیادی مثل تو در آن وجود داشته باشند.

ایدئال های آدم همیشه زیبا هستند، خواه آن ایدئال به حقیقت تبدیل بشود یا نه.

باد با خودش نغمه‌های بسیار داشت، اما به گوش هر شنونده‌ای همان را می‌خواند که در قلبش بود.

فکر اینکه زشت هستی خیلی تلخ است. به هر چیز دیگری می توانی عادت کنی، ولی این یکی هیچ‌وقت برایت عادی نمی‌شود. هر بار که یادت می‌افتد زشتی مثل همان بار اول آزارت می‌دهد.

وقتی خواستی دنبال عشقت بروی عقلت را با خودت بردار.

وقتی خواستی دنبال عشق بروی عقلت را با خودت بردار.

من هم وقتی می‌خواستم دل مادرت را به دست بیاورم، شش ماه زندگی‌ام شاعر شده بودم.

زیبایی همیشه موهبت نیست.

وقتی خواستی دنبال عشقت بروی عقلت را با خودت بردار.

اشک نمی‌تواند گناه را از بین ببرد، نه گناه را و نه آثار آن را.

+مادر یک بار به من گفت که عشق نفرین است، و من باید دعا کنم که هیچ وقت وارد زندگی‌ام نشود. کاملا جدی بود و برای همین باورش کردم. ولی تو کتاب تو می‌آموزد که عشق موهبت است. می‌گوید که عشق باشکوه ترین و حیرت‌انگیزترین چیز دنیاست. کدام یک را باید باور کنم؟ -عشق،عشق واقعی هیچ‌وقت نفرین نیست کیلمنی. ولی عشق دروغین هم وجود دارد که نفرین است. شاید مادرت معتقد بوده آن نوع عشق وارد زندگی‌اش شده و آن را ویران کرده؛ و برای همین این اشتباه را درباره‌ی عشق مرتکب شده. من معتقدم هیچ موهبتی در دنیا یا حتی در آسمان‌ها حقیقتا زیباتر و شگفت‌انگیز تر از عشق نیست.

-پس بالاخره همان کاری را کردی که این‌همه درباره‌اش به تو هشدار داده بودم، موقع عاشق شدن عقلت را جا گذاشتی. +اگر هم جا گذاشته باشم، چیزی بهتر و بدیع تر از عقل سلیم همراهم داشتم.

عشق‌و‌عاشقی کار بسیار پسندیده‌ای است که خیلی‌ها در آن زیاده‌روی می‌کنند.

"نه ، نه ، نه . من دلم نمیخواهد از خانه دور شوم و به جایی بروم .غریبه ها را هم دلم نمیخواهد ببینم یا آنها من برا ببینند. نمیتوانم تحمل کنم ."

گرفتار جماعت هنرنشناس شده‌ام، یعنی گرفتار پزشکان.

+کسی نیست که دوستش داشته باشی؟ _نه ،هنوز آن زنی را که باعث شود قلبم تندتر بزند،ملاقات نکرده ام.

بعضی از اتفاق‌ها قرار است بیفتد و می‌افتد و بعضی هم قرار نیست اتفاق بیفتد ولی اتفاق می‌افتد.

آن قدر عاشقت هستم که کاری نکنم که آسیبی به تو برسد.