بریده‌های کتاب راهنمای کشف قتل از یک دختر خوب

فکر بد یا فکری جسورانه.هرچند بزرگ‌ترین نوابغ تاریخ،همیشه، جسارت را برتر از امنیت دانسته‌اند و حرف‌هایشان حتی برای بدترین فکر‌ها، توجیه خوبی است.

وقتی بار زندگی سنگین تر از آن می‌شد که تنهایی به دوش بکشی، آن‌ها تیکه گاه یکدیگر می‌شدند.

راوی دو لیوان آورد، لیوان پیپ را از انتهای داغش گرفته بود که پیپ بتواند آن را از دسته اش بگیرد....

جدا جای خوشبختی داشت که نگاه واقعا نمی‌توانست آدم‌ها را بکشد.

فکر میکنم اونها از امید اشتباه می‌ترسن

نگاه راوی روی صورت پیپ گشت:" داری من رو می‌ترسونی" "دارم خودم رو هم می‌ترسونم"

شاید آن عکس‌های خانوادگی هزاران حرف بزنند، اما بیشترشان دروغ‌اند.

آدم‌هایی که دوستشان داری جبر ریاضی نیستند که محاسبه شوند، تفریق شوند، یا با یک ممیز بین خودت و آنها فاصله بیندازی.

شانه‌هایش زیر سنگینی باری که روی آنها بود خم شدند.باری که دنیا روی دوشش نهاده بود از هر زمان دیگری سنگین تر به نظر می‌آمد.

پیپ آرزو می‌کرد که ای کاش به‌اندازهٔ کافی، قوی بود، ولی فهمیده بود شکست‌ناپذیر نیست و او نیز می‌تواند درهم بشکند.

اما گاهی، به یاد آوردن به‌خاطر خودت نیست، بعضی اوقات، این کار را می‌کنی تا لبخندی را بر لب فردی دیگر بنشانی. دروغ‌های این‌چنینی مجازند

از خاکستر خشمش موجودی جدید متولد شد،موجودی که خودش را از زغال و گرد سوخته ساخته بود.احساسی بین وحشت و تردید،بین آشفتگی و منطق.

از اون موقع، هر روز، این مسئله من رو می‌کشه.

یک دومِ کمتر از یک چیز بد به‌معنای باز شدن فضا برای یک‌دوم از چیزی خوب بود.

پیپ گفت متاسف است، چون تنها چیزی که می‌شد گفت همین بود _ قطره‌ای برای خاموش کردن آتشی به وسعت دریا.

پیپ گفت متاسف است، چون تنها چیزی که می‌شد گفت همین بود _ قطره ای برای خاموش کردن آتشی به وسعت دریا.

آدم‌هایی که دوستشان داری جبر ریاضی نیستند: که محاسبه شوند، تفریق شوند، یا با یک ممیز بین خودت و آن‌ها فاصله بیندازی

دروغ‌ها و راز‌ها حواس‌پرتی می‌آورند.