بریده‌های کتاب فرار از کتابخانه‌ی آقای لمونچلو

همیشه یادت باشه هیلی ، ذهن هر زنی ، قلمرو پادشاهی اونه. عاقلانه بهش حکومت کن دختر

می دونی که قانون رو نمی شه برای هیچ کس عوض کرد،مثل قوانین همین بازیایی که خودت درموردشون نوشتی!

"ذهن هر زنی قلمرو پادشاهی اونه. عاقلانه بهش حکومت کن دختر"

در کتابخانه می توانید برای تمام مراحل زندگی خود، یک دوست پیدا کنید. :)

کایل گفت:(آقای لمونچو خیلی شبیه ویلی وانکاست) آکیمی گفت:(یعنی دیوونست؟) (من صفت غیر عادی رو ترجیح میدم)

"هر چه بیشتر بخوانید، بیشتر خواهید دانست و هرچه بیشتر بدانید، به جاهای بیشتری سفر خواهید کرد"

(یه کتابخونه نیازی به پنجره نداره اندرو! ما اینجا کتابا رو داریم که مثل پنجره های ما به دنیاهایی هستن که حتی تو رویاهامون اونارو ممکن نمیبینیم)

«كدام كار است كه وقتي آن را ياد بگيري، تا ابد آزاد خواهي بود؟» همه خنديدند. اين معماي آخر، به طرز مسخره اي آسان بود. آقاي لمونچلو گفت:«بچه ها حاضرين؟ همه با هم!» و همه، هم زمان فرياد زدند:«مطالعه!»

دانشی که به دیگران منتقل نشود ناشناخته خواهد ماند.

کدام کار است که وقتی آن را یاد بگیری ، تا ابد آزاد خواهی بود؟ مطالعه

جمله ای که شرلوک هلمز در ابتدای داستان به دستیارش واتسون گفته بود، کایل را تحت تأثیر قرار داده بود: " تو می‌بینی اما مشاهده نمی‌کنی."

در کتابخانه می‌توانید برای تمام مراحل زندگی خود، یک دوست پیدا کنید.

دانشی که به دیگران منتقل نشود، ناشناخته خواهد ماند.

هِیلی با سر به دیوارِ شیشه‌ای پشت کایل اشاره کرد.«پس چرا همین الان کارت کتابخونه اش رو کشید و رفت داخل اتاق گردهمایی شما؟»

"تو می بینی، اما مشاهده نمی کنی"

توی همه بازی ها، تا آخرین لحظه شانس بردن وجود داره!

هر چه بیشتر بخوانید، بیشتر خواهید دانست و هر چه بیشتر بدانید، به جاهای بیشتری سفر خواهید کرد.

«دانشی که به دیگران منتقل نشود،ناشناخته خواهد ماند؛لوییجی لمونچلو.»