بریدههای کتاب شب های بی خوابی gharneshin 1404/1/26 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 66 همیشه پشت درهای بسته بود، سرنوشت کسانی که به چیزی اعتیاد دارند. 0 2 روژان صادقی 1403/10/11 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 22 سرگرم تماشای برفوبوران بیرونم. گویی موقتاً صلحی عظیم برقرار شده و یکباره تمامی جدلها فیصله یافته باشد. در این برف خارقالعاده، مردم با لباسهای شگفتانگیزشان در گردشاند؛ کت قدیمی با یقه خز، کلاه پشمی، شال، چکمه، کفش چرمی پیادهروی که مثل مس میدرخشد. زیر تلألو زردرنگ چراغهای خیابان، شروع میکنی به تصور اینکه چهلپنجاه سال پیش از این چطور بوده. این سکون و سپیدی گسترده — حسرت گذشته و خیال شیرین در هوای صاف و ساکن و سفید... 0 11 روژان صادقی 1403/10/16 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 90 خورشید به تعجیل غروب میکند، روشنای روز میمیرد؛ بگذار عشق بیدار بماند و فرصتی نصیب این شب بنما. 0 7 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 206 نتوانستی بفهمی که گریزی چنین سریع که هیچ موجودی تصور نمیکرد_ حتی من_ بتواند این چنین تباهم کند! 0 2 روژان صادقی 1403/10/16 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 91 بیدهای مجنونِ شهر در تاریکی میدرخشند و با عزمی والا برای وفق دادن خودشان سرپا میمانند. آنجا هستند، همهجا، مصمم و امیدوار، مثل خنکا عصر در کویر. 0 29 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 140 او مشاهده کرده بود که مهاجمان همیشه نمیتوانند آرامش دنجِ کشورهای کوچک را از آنها سلب کنند. 0 1 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 185 پنجرهای باز است و بنابراین هنوز آنجاست. و لباسهای مردم را میشوید، چون هنوز نفسی میآید و میرود. هر واقعیت واقعیتی دیگر را ایجاب میکند. 0 1 روژان صادقی 1403/10/19 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 137 بههرحال، شب خوبی است، چراکه به روز میانجامد، به کفش و جوراب و قهوه و مشقت و تکرار، به خصوص برای زن که شاید مشتاقانه منتظر است تا کارها را از سر بگیرد. 0 18 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 180 خانهی واقعی آنها یک ماشین است. خانهی متحرک، جعبهی بزرگی که روی یک قطعه زمین قرار گرفته، به خواب رفته، اما رویای یک جاده را میبیند، رویایی که در آن تا ابد جایی دورتر فرا میخواندش. 0 2 روژان صادقی 1403/10/13 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 38 یک کلمه، یک صفت، و طرز ایستادن من، در حالی که یک جلد کتاب توماس مان را از قفسههای کتابخانه پایین میآورم کافی است تا کنجکاوی او را برانگیزد. اروس هزارتا رفیق دارد. 0 18
بریدههای کتاب شب های بی خوابی gharneshin 1404/1/26 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 66 همیشه پشت درهای بسته بود، سرنوشت کسانی که به چیزی اعتیاد دارند. 0 2 روژان صادقی 1403/10/11 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 22 سرگرم تماشای برفوبوران بیرونم. گویی موقتاً صلحی عظیم برقرار شده و یکباره تمامی جدلها فیصله یافته باشد. در این برف خارقالعاده، مردم با لباسهای شگفتانگیزشان در گردشاند؛ کت قدیمی با یقه خز، کلاه پشمی، شال، چکمه، کفش چرمی پیادهروی که مثل مس میدرخشد. زیر تلألو زردرنگ چراغهای خیابان، شروع میکنی به تصور اینکه چهلپنجاه سال پیش از این چطور بوده. این سکون و سپیدی گسترده — حسرت گذشته و خیال شیرین در هوای صاف و ساکن و سفید... 0 11 روژان صادقی 1403/10/16 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 90 خورشید به تعجیل غروب میکند، روشنای روز میمیرد؛ بگذار عشق بیدار بماند و فرصتی نصیب این شب بنما. 0 7 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 206 نتوانستی بفهمی که گریزی چنین سریع که هیچ موجودی تصور نمیکرد_ حتی من_ بتواند این چنین تباهم کند! 0 2 روژان صادقی 1403/10/16 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 91 بیدهای مجنونِ شهر در تاریکی میدرخشند و با عزمی والا برای وفق دادن خودشان سرپا میمانند. آنجا هستند، همهجا، مصمم و امیدوار، مثل خنکا عصر در کویر. 0 29 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 140 او مشاهده کرده بود که مهاجمان همیشه نمیتوانند آرامش دنجِ کشورهای کوچک را از آنها سلب کنند. 0 1 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 185 پنجرهای باز است و بنابراین هنوز آنجاست. و لباسهای مردم را میشوید، چون هنوز نفسی میآید و میرود. هر واقعیت واقعیتی دیگر را ایجاب میکند. 0 1 روژان صادقی 1403/10/19 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 137 بههرحال، شب خوبی است، چراکه به روز میانجامد، به کفش و جوراب و قهوه و مشقت و تکرار، به خصوص برای زن که شاید مشتاقانه منتظر است تا کارها را از سر بگیرد. 0 18 gharneshin 1404/1/30 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 180 خانهی واقعی آنها یک ماشین است. خانهی متحرک، جعبهی بزرگی که روی یک قطعه زمین قرار گرفته، به خواب رفته، اما رویای یک جاده را میبیند، رویایی که در آن تا ابد جایی دورتر فرا میخواندش. 0 2 روژان صادقی 1403/10/13 شب های بی خوابی الیزابت هاردویک 3.3 7 صفحۀ 38 یک کلمه، یک صفت، و طرز ایستادن من، در حالی که یک جلد کتاب توماس مان را از قفسههای کتابخانه پایین میآورم کافی است تا کنجکاوی او را برانگیزد. اروس هزارتا رفیق دارد. 0 18