بریده‌ای از کتاب شب های بی خوابی اثر الیزابت هاردویک

شب های بی خوابی
بریدۀ کتاب

صفحۀ 22

سرگرم تماشای برف‌وبوران بیرونم. گویی موقتاً صلحی عظیم برقرار شده و یکباره تمامی جدل‌ها فیصله یافته باشد‌. در این برف خارق‌العاده، مردم با لباس‌های شگفت‌انگیز‌شان در گردش‌اند؛ کت قدیمی با یقه خز، کلاه پشمی، شال، چکمه، کفش چرمی پیاده‌روی که مثل مس می‌درخشد. زیر تلألو زردرنگ چراغ‌های خیابان، شروع می‌کنی به تصور اینکه چهل‌پنجاه سال پیش از این چطور بوده. این سکون و سپیدی گسترده — حسرت گذشته و خیال شیرین در هوای صاف و ساکن و سفید...

سرگرم تماشای برف‌وبوران بیرونم. گویی موقتاً صلحی عظیم برقرار شده و یکباره تمامی جدل‌ها فیصله یافته باشد‌. در این برف خارق‌العاده، مردم با لباس‌های شگفت‌انگیز‌شان در گردش‌اند؛ کت قدیمی با یقه خز، کلاه پشمی، شال، چکمه، کفش چرمی پیاده‌روی که مثل مس می‌درخشد. زیر تلألو زردرنگ چراغ‌های خیابان، شروع می‌کنی به تصور اینکه چهل‌پنجاه سال پیش از این چطور بوده. این سکون و سپیدی گسترده — حسرت گذشته و خیال شیرین در هوای صاف و ساکن و سفید...

92

11

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.