بریده کتابهای دید و بازدید زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 42 تا امروز نفهمیده بودم که مردم نیز مثل من آرزوهایی دارند و نمیدانستم این عشقی که من در سر دارم مالیخولیایی است که همه به آن دچارند. 0 3 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 31 آره ننه جون نمیدونین قسمت چیه ! اگر چیزی قسمت آدم باشه سیمرغم از سرکوه نمیتونه بیاد ببردش . 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 104 سالهای عمر او و خاطرات محو و گنگ آن بیابان گسترده ای را میماندند که تپه های کوچک و شنی آن هردم با یک نسیم ملایم بصورت گرد و غبار نرمی در میان آسمان تاريك آن محو و نابود شوند و همیشه بر آن یک هم سطحی بی پایان حکمروایی کند. 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 102 همین زندگی ساده بقدری فکر اور ا مشغول داشته بود. که حتی برای فرار از آن و برای دلداری خویش نیز، بخاطرات شیرین گذشته خود نمیتوانست بیندیشد، یا آنها را اصلا از یاد برده بود! 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 44 زندگی عادى در يك محيط بخصوص هم ما را بتمام دقایق و ریزه کاریهای آن محیط سازگار میکند و هم آنها را که در نظر ما عادی شده اند گاهگاه بی اهمیت جلوه میدهد. ولی این برخوردهای ناگهانی و موقتی و نگاه های سرسری و زودگذر، حقایقی را که تاکنون نمیدانسته ایم در نظر ما روشن میسازد . 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 34 اما کجا ..؟ وقتی که خدا نخوادش ، کی میتونه آدمو جون بده؟ آدمی که بایس بمیره ، بایس بمیره دیگه 0 0 سودآد 1403/8/22 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 101 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 104 حالا دیگر آنچه که دیگران را سخت متأثر میسازد، در او اندک سرور یا اندوهی ایجاد نمیکند. 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 34 راس راسی میتونه به روزه یه خونمونو به باد بده و تموم رشته های آدمو پنبه کند و آدمو بخاکستر بشونه. 0 1 Zeinab 1402/12/7 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 53 راستی چه سعادتمندند این مرده ها... خیلی دلم میخواهد من هم وقتی مردم همین رفتار را با من بکنند. راستی به این صورت دیگر انسان هرگز از مرگ نخواهد ترسید.مرده ای را طواف میدهند؛ با احترام و ابهت تمام، چند بار او را دور حرم میگردانند و خارج میشوند. بوی کافور زیادی که به او زده اند در فضا به جا میماند و مرا در فکر فرو میبرد. گرچه اندوهگینم که چرا دیگر نمیگذارند مردگان را در خود حرم دفن کنند؛ ولی خوب یادم است از یک روضه خوان شنیدم که شصت فرسخ در شصت فرسخ حریم است و نکیر و منکر جرأت دخول در آن را ندارند. آری گرچه یقین دارم وقتی مردم جسدم را، گرچه وصیت هم کرده باشم، نمیتوانند در حرم مطهر دفن کنند؛ ولی اقلاً در قبرستان که میگذارند. راستی دیگر از مرگ نمیترسم. کاش هم الان میمردم و...ولی نه، یادم نبود.هنوز وصیت نکرده ام که مرا کجا دفن کنند و به علاوه چقدر بیفکر بودم که هنوز خلعت برای خودم فراهم نکرده ام. پس بروم اول یک دست خلعت برد یمانی تهیه کنم و آن را طواف هم بدهم و بعد وصیت کنم که مرا کجا دفن کنند و بعد هم بروم بمیرم! 0 10
بریده کتابهای دید و بازدید زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 42 تا امروز نفهمیده بودم که مردم نیز مثل من آرزوهایی دارند و نمیدانستم این عشقی که من در سر دارم مالیخولیایی است که همه به آن دچارند. 0 3 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 31 آره ننه جون نمیدونین قسمت چیه ! اگر چیزی قسمت آدم باشه سیمرغم از سرکوه نمیتونه بیاد ببردش . 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 104 سالهای عمر او و خاطرات محو و گنگ آن بیابان گسترده ای را میماندند که تپه های کوچک و شنی آن هردم با یک نسیم ملایم بصورت گرد و غبار نرمی در میان آسمان تاريك آن محو و نابود شوند و همیشه بر آن یک هم سطحی بی پایان حکمروایی کند. 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 102 همین زندگی ساده بقدری فکر اور ا مشغول داشته بود. که حتی برای فرار از آن و برای دلداری خویش نیز، بخاطرات شیرین گذشته خود نمیتوانست بیندیشد، یا آنها را اصلا از یاد برده بود! 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 44 زندگی عادى در يك محيط بخصوص هم ما را بتمام دقایق و ریزه کاریهای آن محیط سازگار میکند و هم آنها را که در نظر ما عادی شده اند گاهگاه بی اهمیت جلوه میدهد. ولی این برخوردهای ناگهانی و موقتی و نگاه های سرسری و زودگذر، حقایقی را که تاکنون نمیدانسته ایم در نظر ما روشن میسازد . 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 34 اما کجا ..؟ وقتی که خدا نخوادش ، کی میتونه آدمو جون بده؟ آدمی که بایس بمیره ، بایس بمیره دیگه 0 0 سودآد 1403/8/22 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 101 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/11/30 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 104 حالا دیگر آنچه که دیگران را سخت متأثر میسازد، در او اندک سرور یا اندوهی ایجاد نمیکند. 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/12/3 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 34 راس راسی میتونه به روزه یه خونمونو به باد بده و تموم رشته های آدمو پنبه کند و آدمو بخاکستر بشونه. 0 1 Zeinab 1402/12/7 دید و بازدید جلال آل احمد 3.6 17 صفحۀ 53 راستی چه سعادتمندند این مرده ها... خیلی دلم میخواهد من هم وقتی مردم همین رفتار را با من بکنند. راستی به این صورت دیگر انسان هرگز از مرگ نخواهد ترسید.مرده ای را طواف میدهند؛ با احترام و ابهت تمام، چند بار او را دور حرم میگردانند و خارج میشوند. بوی کافور زیادی که به او زده اند در فضا به جا میماند و مرا در فکر فرو میبرد. گرچه اندوهگینم که چرا دیگر نمیگذارند مردگان را در خود حرم دفن کنند؛ ولی خوب یادم است از یک روضه خوان شنیدم که شصت فرسخ در شصت فرسخ حریم است و نکیر و منکر جرأت دخول در آن را ندارند. آری گرچه یقین دارم وقتی مردم جسدم را، گرچه وصیت هم کرده باشم، نمیتوانند در حرم مطهر دفن کنند؛ ولی اقلاً در قبرستان که میگذارند. راستی دیگر از مرگ نمیترسم. کاش هم الان میمردم و...ولی نه، یادم نبود.هنوز وصیت نکرده ام که مرا کجا دفن کنند و به علاوه چقدر بیفکر بودم که هنوز خلعت برای خودم فراهم نکرده ام. پس بروم اول یک دست خلعت برد یمانی تهیه کنم و آن را طواف هم بدهم و بعد وصیت کنم که مرا کجا دفن کنند و بعد هم بروم بمیرم! 0 10