بریدههای کتاب هیروشیما : شهر تباهی mobina 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 37 ما نمیتوانستیم اتفاقات امروز را به هر نحوی به جنگ ربط دهیم. ما داشتیم توسط نیرویی خالص – یک نیروی عظیم و نابرابر – که هیچ ارتباطی با جنگ نداشت، له میشدیم. هيچکدام از ما به عنوان هموطن، یکدیگر را تشویق نکردیم و به هم دلداری ندادیم. ما مطیعانه برخورد کردیم و چیزی نگفتیم. هیچکس برای رسیدگی به مجروحان نیامد، هیچکس نیامد به ما بگوید که شب را کجا و چطور بگذرانیم. ما به سادگی به حال خود رها شده بودیم. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 20 چطور همهچیز در مجاورت ما در یک ثانیه تا این حد دگرگون شده بود؟ با شک و تردید به این احتمال که این یک حملهی هوایی نبوده و چیزی کاملا متفاوت رخ داده، فکر کردم. شاید این چیزی بود که با جنگ ارتباطی نداشت، شاید مثل داستانهایی که در کودکی میخواندیم، این اتفاقی بود که در پایان جهان، با متلاشی شدن کرهی زمین اتفاق میافتاد. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 15 تصور میکردم چهل یا پنجاه بمب آتشین در اطرافم فرود آمده باشد. ولی اثری از شعلهی آتش و دود نبود. و من زنده بودم! چطور هنوز زنده بودم؟ خیلی عجیب بود. اطرافم را با دقت نگاه کردم، بخشی از وجودم انتظار داشت جسد بیجانم را در گوشهای بیابد. 0 2 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 31 به نظر میرسید انسانها تحت هر شرایطی،با عجله و بیتابی به دنبال جایی هستند که خود را مالک آن بدانند.حتی زمانی که آسمان، تنها سقف آنهاست،ترجیح میدهند با هم قاطی نشوند و در عوض صندلیای را تصاحب کنند که بدون ابهام متعلق به آنهاست. 0 4 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 35 زمانی که از ترس حمله، در بین علفها پنهان شدیم و یا کنار رودخانه چمباتمه زدیم، آنها در آسمان از ما عکس میگرفتند. ما و شهر ویرانمان، سوژهی عکاسی شده بودیم. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 31 به نظر میرسید انسانها تحت هر شرایطی، با عجله و بیتابی به دنبال جایی هستند که خود را مالک آن بدانند. حتی زمانی که آسمان، تنها سقف آنهاست، ترجیح میدهند با هم قاطی نشوند و در عوض صندلیای را تصاحب کنند که بدون ابهام متعلق به آنهاست. 0 2 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 15 تصور میکردم چهل یا پنجاه بمب آتشین در اطرافم فرود آمده باشد.ولی اثری از شعلهی آتش و دود نبود.و من زنده بودم!چطوری هنوز زنده بودم؟خیلی عجیب بود.اطرافم را با دقت نگاه کردم،بخشی از وجودم انتظار داشت جسد بی جانم را در گوشهای بیابد. 0 4 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 20 چطور همهچیز در مجاورت ما در یک ثانیه تا این حد دگرگون شده بود؟با شک و تردید به این احتمال که این یک حملهی هوایی نبوده و چیزی کاملا متفاوت رخ داده،فکر کردم.شاید این چیزی بود که با جنگ ارتباطی نداشت،شاید مثل داستانهایی که در کودکی میخواندیم،این اتفاقی بود که در پایان جهان با متلاشی شدن کرهی زمین اتفاق میافتاد. 0 4 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 35 زمانی که از ترس حمله،در بین علفها پنهان شدیم و یا کنار رودخانه چمباتمه زدیم،آنها در آسمان از ما عکس میگرفتند.ما و شهر ویرانمان،سوژهی عکاسی شده بودیم. 0 4
بریدههای کتاب هیروشیما : شهر تباهی mobina 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 37 ما نمیتوانستیم اتفاقات امروز را به هر نحوی به جنگ ربط دهیم. ما داشتیم توسط نیرویی خالص – یک نیروی عظیم و نابرابر – که هیچ ارتباطی با جنگ نداشت، له میشدیم. هيچکدام از ما به عنوان هموطن، یکدیگر را تشویق نکردیم و به هم دلداری ندادیم. ما مطیعانه برخورد کردیم و چیزی نگفتیم. هیچکس برای رسیدگی به مجروحان نیامد، هیچکس نیامد به ما بگوید که شب را کجا و چطور بگذرانیم. ما به سادگی به حال خود رها شده بودیم. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 20 چطور همهچیز در مجاورت ما در یک ثانیه تا این حد دگرگون شده بود؟ با شک و تردید به این احتمال که این یک حملهی هوایی نبوده و چیزی کاملا متفاوت رخ داده، فکر کردم. شاید این چیزی بود که با جنگ ارتباطی نداشت، شاید مثل داستانهایی که در کودکی میخواندیم، این اتفاقی بود که در پایان جهان، با متلاشی شدن کرهی زمین اتفاق میافتاد. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 15 تصور میکردم چهل یا پنجاه بمب آتشین در اطرافم فرود آمده باشد. ولی اثری از شعلهی آتش و دود نبود. و من زنده بودم! چطور هنوز زنده بودم؟ خیلی عجیب بود. اطرافم را با دقت نگاه کردم، بخشی از وجودم انتظار داشت جسد بیجانم را در گوشهای بیابد. 0 2 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 31 به نظر میرسید انسانها تحت هر شرایطی،با عجله و بیتابی به دنبال جایی هستند که خود را مالک آن بدانند.حتی زمانی که آسمان، تنها سقف آنهاست،ترجیح میدهند با هم قاطی نشوند و در عوض صندلیای را تصاحب کنند که بدون ابهام متعلق به آنهاست. 0 4 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 35 زمانی که از ترس حمله، در بین علفها پنهان شدیم و یا کنار رودخانه چمباتمه زدیم، آنها در آسمان از ما عکس میگرفتند. ما و شهر ویرانمان، سوژهی عکاسی شده بودیم. 0 2 mobina 1403/8/28 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 31 به نظر میرسید انسانها تحت هر شرایطی، با عجله و بیتابی به دنبال جایی هستند که خود را مالک آن بدانند. حتی زمانی که آسمان، تنها سقف آنهاست، ترجیح میدهند با هم قاطی نشوند و در عوض صندلیای را تصاحب کنند که بدون ابهام متعلق به آنهاست. 0 2 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 15 تصور میکردم چهل یا پنجاه بمب آتشین در اطرافم فرود آمده باشد.ولی اثری از شعلهی آتش و دود نبود.و من زنده بودم!چطوری هنوز زنده بودم؟خیلی عجیب بود.اطرافم را با دقت نگاه کردم،بخشی از وجودم انتظار داشت جسد بی جانم را در گوشهای بیابد. 0 4 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 20 چطور همهچیز در مجاورت ما در یک ثانیه تا این حد دگرگون شده بود؟با شک و تردید به این احتمال که این یک حملهی هوایی نبوده و چیزی کاملا متفاوت رخ داده،فکر کردم.شاید این چیزی بود که با جنگ ارتباطی نداشت،شاید مثل داستانهایی که در کودکی میخواندیم،این اتفاقی بود که در پایان جهان با متلاشی شدن کرهی زمین اتفاق میافتاد. 0 4 Daydreamer 1403/8/29 هیروشیما : شهر تباهی 3.9 1 صفحۀ 35 زمانی که از ترس حمله،در بین علفها پنهان شدیم و یا کنار رودخانه چمباتمه زدیم،آنها در آسمان از ما عکس میگرفتند.ما و شهر ویرانمان،سوژهی عکاسی شده بودیم. 0 4