بریدههای کتاب مجله مدام: رفاقت سودآد 1404/4/20 - 17:00 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 4 0 12 سودآد 1404/4/20 - 17:01 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 3 0 4 هدی اسماعیلنیا 1404/4/22 - 01:15 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 110 وقتی تو را از دست میدهم، آن "منـ"ی را هم که برای تو به آن تبدیل شدهام از دست میدهم. تو هم همینطور. به همین دلیل است که قطع رابطه با تو، وقتی که ما با هم رشد کرده باشیم، نوعی خشونت است. من چیزی مشهود مثل دست یا پای تو را قطع نمیکنم اما با وجود این، چیزی را که بخشی از توست قطع میکنم؛ یعنی "منِ" تو را. این کار خشونتی روانی است. 0 6 نرگس عمویی 1404/6/5 - 00:59 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 94 مغز تو الآن مثل یه خونهست که وسیلهٔ گندهٔ جدید آوردی توش. میفهمم که هنوز نمیفهمی چی رو کجا بذاری که همه چیزات جا شه. 0 15 F salari 1404/5/6 - 12:24 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 49 0 2 نرگس عمویی 1404/5/9 - 17:07 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 34 آدمی که تا چهل و چند سالگی حتی به غلط عاشق نشده از آدمی که چندین و چند مرتبه عاشق شده یا فکر میکرده که عاشق شده، خطرناکتر است. 0 23 نرگس عمویی 1404/5/20 - 22:46 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 54 ذات آدم در تمنای دیگری است. وقتی غریزه فرصت پیدا کند، از دیگری دوست میسازد. 1 44 نرگس عمویی 1404/7/5 - 21:59 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 108 ضربالمثلی هست که میگوید:« در عشق و جنگ همه چیز مجاز است.» این ضربالمثل به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد؛ زمانی که اخلاق جنگ با امروز تفاوت زیادی داشت. 0 21 نرگس عمویی 1404/7/5 - 22:10 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 109 و این یکی از دلایل علاقهٔ همهٔ ما به عشق است؛ چون این فرصت را به ما میدهد که کنترل خودمان را از دست بدهیم و کمی دیوانه شویم. اما آیا از این میشود نتیجه گرفت که میتوانیم هرطور دلمان خواست از رابطهٔ عاشقانه بیرون بیاییم؟ من اینطور فکرنمیکنم. […] خروج از رابطه در مقایسه با ورود به آن، مقررات بیشتری دارد. 0 5 نرگس عمویی 1404/7/5 - 22:14 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 110 وقتی تو را از دست میدهم، آن منـ»ـی را هم که برای تو به آن تبدیل شدهام، از دست میدهم. به همین دلیل است که قطع رابطه با تو، وقتی که ما با هم رشد کرده باشیم، نوعی خشونت است. من چیزی مشهود مثل دست یا پای تو را قطع نمیکنم اما با وجود این، چیزی را که بخشی از توست قطع میکنم؛ یعنی «منِ» تو را. این کار خشونتی روانی است. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 122 تکلیف وقتهایی که انسان اسباب دفاع و حمله را کنار گذاشته چیست؟ منظورم ضربههاییاست که درست در بیدفاعترین لحظهها بر تن و روان انسان مینشینند. وقتهای نشستن دور آتش یا سر میز کافه، ایستادن گوشهٔ پیادهرو، در کنار کس یا کسانی که اطمینان داشتهایم همراهمان هستند، نه مقابلمان.[…] دارم از بخشهای پنهان و تاریک روابط انسانی حرف میزنم؛ از تیر و ترکشهای غیب رفاقت. 0 10 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 131 هر کس چنان مشغول بقا در دنیای خودش بوده که فرصتی برای تماشای دیگری نداشته، هر چند آن دیگری خیلی نزدیکش بوده باشد. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 134 وقتی کسی را برق میگیرد، نادرستترین کار این است که بخواهید دستهایش را بگیرید ولی من این کار را کردم. به خاطر همهٔ کتابهایی که از او قرض گرفته بودم و دیالوگهایی که از فیلمها و نمایشها حفظ کرده بودیم، به خاطر همهٔ چیزهایی که بعد از دوستی با «او» در من تغییر کرده بود، دستها را گرفتم و رها نکردم تا روزی که دیگر توان برایم نماند. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 139 وقتی بار زندگی آدم سنگین میشود، فرصت بلندکردن سر و دیدن اطرافش را ندارد. فقط آن بار را با خود میبرد. حواسش نیست که از همه دور میشود. به خودش که میآید، میبیند چهقدر دور و برش خلوت است! رفاقت انگار فراغت هم میخواهد. 0 26
بریدههای کتاب مجله مدام: رفاقت سودآد 1404/4/20 - 17:00 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 4 0 12 سودآد 1404/4/20 - 17:01 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 3 0 4 هدی اسماعیلنیا 1404/4/22 - 01:15 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 110 وقتی تو را از دست میدهم، آن "منـ"ی را هم که برای تو به آن تبدیل شدهام از دست میدهم. تو هم همینطور. به همین دلیل است که قطع رابطه با تو، وقتی که ما با هم رشد کرده باشیم، نوعی خشونت است. من چیزی مشهود مثل دست یا پای تو را قطع نمیکنم اما با وجود این، چیزی را که بخشی از توست قطع میکنم؛ یعنی "منِ" تو را. این کار خشونتی روانی است. 0 6 نرگس عمویی 1404/6/5 - 00:59 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 94 مغز تو الآن مثل یه خونهست که وسیلهٔ گندهٔ جدید آوردی توش. میفهمم که هنوز نمیفهمی چی رو کجا بذاری که همه چیزات جا شه. 0 15 F salari 1404/5/6 - 12:24 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 49 0 2 نرگس عمویی 1404/5/9 - 17:07 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 34 آدمی که تا چهل و چند سالگی حتی به غلط عاشق نشده از آدمی که چندین و چند مرتبه عاشق شده یا فکر میکرده که عاشق شده، خطرناکتر است. 0 23 نرگس عمویی 1404/5/20 - 22:46 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 54 ذات آدم در تمنای دیگری است. وقتی غریزه فرصت پیدا کند، از دیگری دوست میسازد. 1 44 نرگس عمویی 1404/7/5 - 21:59 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 108 ضربالمثلی هست که میگوید:« در عشق و جنگ همه چیز مجاز است.» این ضربالمثل به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد؛ زمانی که اخلاق جنگ با امروز تفاوت زیادی داشت. 0 21 نرگس عمویی 1404/7/5 - 22:10 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 109 و این یکی از دلایل علاقهٔ همهٔ ما به عشق است؛ چون این فرصت را به ما میدهد که کنترل خودمان را از دست بدهیم و کمی دیوانه شویم. اما آیا از این میشود نتیجه گرفت که میتوانیم هرطور دلمان خواست از رابطهٔ عاشقانه بیرون بیاییم؟ من اینطور فکرنمیکنم. […] خروج از رابطه در مقایسه با ورود به آن، مقررات بیشتری دارد. 0 5 نرگس عمویی 1404/7/5 - 22:14 مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 110 وقتی تو را از دست میدهم، آن منـ»ـی را هم که برای تو به آن تبدیل شدهام، از دست میدهم. به همین دلیل است که قطع رابطه با تو، وقتی که ما با هم رشد کرده باشیم، نوعی خشونت است. من چیزی مشهود مثل دست یا پای تو را قطع نمیکنم اما با وجود این، چیزی را که بخشی از توست قطع میکنم؛ یعنی «منِ» تو را. این کار خشونتی روانی است. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 122 تکلیف وقتهایی که انسان اسباب دفاع و حمله را کنار گذاشته چیست؟ منظورم ضربههاییاست که درست در بیدفاعترین لحظهها بر تن و روان انسان مینشینند. وقتهای نشستن دور آتش یا سر میز کافه، ایستادن گوشهٔ پیادهرو، در کنار کس یا کسانی که اطمینان داشتهایم همراهمان هستند، نه مقابلمان.[…] دارم از بخشهای پنهان و تاریک روابط انسانی حرف میزنم؛ از تیر و ترکشهای غیب رفاقت. 0 10 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 131 هر کس چنان مشغول بقا در دنیای خودش بوده که فرصتی برای تماشای دیگری نداشته، هر چند آن دیگری خیلی نزدیکش بوده باشد. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 134 وقتی کسی را برق میگیرد، نادرستترین کار این است که بخواهید دستهایش را بگیرید ولی من این کار را کردم. به خاطر همهٔ کتابهایی که از او قرض گرفته بودم و دیالوگهایی که از فیلمها و نمایشها حفظ کرده بودیم، به خاطر همهٔ چیزهایی که بعد از دوستی با «او» در من تغییر کرده بود، دستها را گرفتم و رها نکردم تا روزی که دیگر توان برایم نماند. 0 4 نرگس عمویی 4 روز پیش مجله مدام: رفاقت جمعی از نویسندگان 4.3 7 صفحۀ 139 وقتی بار زندگی آدم سنگین میشود، فرصت بلندکردن سر و دیدن اطرافش را ندارد. فقط آن بار را با خود میبرد. حواسش نیست که از همه دور میشود. به خودش که میآید، میبیند چهقدر دور و برش خلوت است! رفاقت انگار فراغت هم میخواهد. 0 26