بریدههای کتاب دشواری مبارک نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 81 سیدحسن که شهید شد تا چند روز زنگ نزد.چند روز بعد پیام داد «تا انتقام خون سید رو نگیریم برنمی گردم.»هنوز ماه سید نشده بود که خبر شهادتش رو بهم دادن. دست هایم رو بلند کردم و دعایش کردم:«رو سفیدم کردی مادر!» 0 4 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 109 باچادر نمازم خون هارا پاک کردم.حیف بود چرخ ماشین از روی خون ابوحامد بگذرد! 0 8 🇵🇸|حنین 1404/4/3 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 154 سلام نماز را که دادم پرسیدم: راستش را بگو!محمد شهید شده یا احمد؟ نکنه خلیل؟ آهی کشید و آرام گفت :خلیل. دستم را گذاشتم رو قلبم و چند بار الله اکبر گفتم و نماز عشایم را شروع کردم. دوست نداشتم بعد از سید حسن برای کس دیگری گریه کنم. اصلا دنیایی که دیگر سید حسن نداشته باشد ،چه ارزشی دارد. همه پسرهایم هم شهید شوند جبران یک تارمویش نمیشود. 0 2 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 143 سرباز امام زمان باید قوی باشه ، درسته؟ 0 7 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 80 تا فهمید من آمده ام گفت :«مامان گریه نکنیها! دستام فدای ابوالفضل العباس ، خودم فدای امام حسین.» 0 4 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 69 باعجله آمده بودم که چشم هایش زیاد به در نماند ، اما کدام چشم ها؟!از درد ناله میکرد.دوست داشتم دست هایش را می گرفتم توی دست هایم اما کدام دست ها..؟ 0 4 نبات 1404/3/27 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 28 یکی از چشم هایش تخلیه شده بود ولی یکیشان بینایی کمی داشت.بابا خدارو شکر کرد و گفت:«ممنون که یه چشم رو برام گذاشتی که بتونم قرآن بخونم.» 0 3 نبات 1404/3/28 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 54 0 10
بریدههای کتاب دشواری مبارک نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 81 سیدحسن که شهید شد تا چند روز زنگ نزد.چند روز بعد پیام داد «تا انتقام خون سید رو نگیریم برنمی گردم.»هنوز ماه سید نشده بود که خبر شهادتش رو بهم دادن. دست هایم رو بلند کردم و دعایش کردم:«رو سفیدم کردی مادر!» 0 4 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 109 باچادر نمازم خون هارا پاک کردم.حیف بود چرخ ماشین از روی خون ابوحامد بگذرد! 0 8 🇵🇸|حنین 1404/4/3 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 154 سلام نماز را که دادم پرسیدم: راستش را بگو!محمد شهید شده یا احمد؟ نکنه خلیل؟ آهی کشید و آرام گفت :خلیل. دستم را گذاشتم رو قلبم و چند بار الله اکبر گفتم و نماز عشایم را شروع کردم. دوست نداشتم بعد از سید حسن برای کس دیگری گریه کنم. اصلا دنیایی که دیگر سید حسن نداشته باشد ،چه ارزشی دارد. همه پسرهایم هم شهید شوند جبران یک تارمویش نمیشود. 0 2 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 143 سرباز امام زمان باید قوی باشه ، درسته؟ 0 7 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 80 تا فهمید من آمده ام گفت :«مامان گریه نکنیها! دستام فدای ابوالفضل العباس ، خودم فدای امام حسین.» 0 4 نبات 1404/3/29 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 69 باعجله آمده بودم که چشم هایش زیاد به در نماند ، اما کدام چشم ها؟!از درد ناله میکرد.دوست داشتم دست هایش را می گرفتم توی دست هایم اما کدام دست ها..؟ 0 4 نبات 1404/3/27 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 28 یکی از چشم هایش تخلیه شده بود ولی یکیشان بینایی کمی داشت.بابا خدارو شکر کرد و گفت:«ممنون که یه چشم رو برام گذاشتی که بتونم قرآن بخونم.» 0 3 نبات 1404/3/28 دشواری مبارک 3.8 9 صفحۀ 54 0 10