بریده‌های کتاب جهان چگونه مدرن شد؟: داستان یک "پیچ"، یک کاتب، یک کتاب

برای هر آنچه شما را می‌ترساند یا فهمش از توان شما بیرون است یک تبیین پنهان طبیعی وجود دارد.

انسان‌ها بدترین مصیبت‌ها را به خاطر بیگانه‌ترین خواهش‌ها متحمل می‌شوند ;؛و در همان حال ضروری‌ترین امیال را نادیده می‌گیرند، چنانکه گویی آن امیال بیگانه‌ترین امیال در نسبت با طبیعت باشند‌

در مقابل چیزهای دیگر می‌توان امنیت را به دست آورد اما وقتی پای مرگ به میان می‌آید ما انسان‌ها همگی در جهانی ناامن زندگی می‌کنیم

موضوع مهم و اقدام اصلی ترک تلاش‌های سراسیمه و محکوم به شکست برای ساختن دیوارهایی بلند و بلندتر بود و به جایش روی آوردن به کشت و تحصیل لذت

آنچه آدمیان می‌توانند و باید انجام دهند غلبه بر ترس‌هایشان است؛ پذیرش این واقعیت است که هم خودشان و هم تمامی چیزهایی که به آنها برمی‌خورند زودگذر است ؛و گشودن آغوش خویش است بر روی لذت و زیبایی جهان.

طلا، نقره، جواهرات، جامه‌های ارغوانی، خانه‌های ساخته شده از مرمر، زمین‌های پاک و پاکیزه، نقاشی‌های عفیف، اسب‌های زره پوش و گوهر نشان و چیزهای دیگری از این دست لذتی سطحی و ناپایدار ایجاد می‌کنند؛ برعکس، کتاب‌ها تا مغز استخوان آدمی را محظوظ می‌سازند. آنها با ما سخن می‌گویند، به ما مشورت می‌دهند و با صمیمیتی زنده و حاد مونس و همراه ما می‌شوند.

«میخواهم مرگ وقتی به سراغم بیاید که در حال کاشتن کلم‌هایم باشم، بی‌توجه به مرگ، و از آن هم بیشتر، بی‌توجه به باغ و باغبانیِ ناتمامم.» _ نقل از مونتنی

راه فضیلت آکنده از رنج و خطر است.