بریدههای کتاب قصه های صمد بهرنگی زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 255 بلند شو. آخر تو مردی. مرد که نباید به خاطر یک لقمه نان پای کسی بیفتد. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/3 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 159 خداوندا ،نمیدانم کیستی، چیستی، و در کجایی! بی خردان بسیاری در آسمانها پی تو می گردند ، در زمین جستوجویت میکنند اما هیچ نمی دانند که تو خود در دل انسانها جا داری. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/6 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 259 مگر تو خودت به ما نگفتهای که اسیر احساس رحم و محبت بیجای خود نشویم؟ مگر تو خودت نگفتهای که گاهی یک محبت نابهجا هزار و یک خیانت و گرفتاری به دنبال می آورد؟ 0 1 آبی ِ روشن 1404/3/27 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 120 آه عروسک گنده! چرا تو را آتش زدند و هیچ نگفتند که بچه ها تو را با هزار آرزو درست کرده بودند؟ 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 254 آه ، ای کینه، تو هم مانند محبت مقدس هستی. ما نمیتوانیم محبت خود را به مردم ثابت کنیم مگر اینکه به دشمنان مزدم کینه بورزیم. تو با ریختن خون ظالم به ستمدیدگان محبت مینمایی. 0 0 سین صاد 1403/9/6 مجموعه داستان های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 117 شـما نبایـد میـراث پدرانتان را دست نخورده به دست فرزندان خود برسانید. شما باید از بدیها کم کنید یا آنها را نابود کنید. بر خوبیها بیفزاییـد و دوای ناخوشیها را پیدا کنید یا آنها را نابود کنید. اجتماع، امانتی نیست که عیناً حفظ میشود. 2 1 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 255 کوراغلو، راستی که انسان واقعی تو هستی. کینه تمام نشدنی در کنار محبت تمام نشدنی در جان و دل تو جا گرفته است. وقتی کسی را محتاج محبت میبینی حاضری از همه چیزت دست برداری و وقتی همبا دشمن روبرو میشوی از همعچیزت دست برمیداری تا با تمام قوهات به دشمن کینه بورزی و خونش را بریزی. 0 0 آبی ِ روشن 1404/2/25 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 325 ده سال است که غمت را میپرورم ... 0 3 آبی ِ روشن 1404/2/26 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 170 مثل هوای بهار لطیف بود، مثل آفتاب تابستان درخشان بود، مثل میوه های پاییز معطر و دوست داشتنی بود و مثل ماه شبهای زمستان صاف و دلچسب بود و مثل لالهی صحرایی سرخ رو و وحشی بود. 0 0
بریدههای کتاب قصه های صمد بهرنگی زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 255 بلند شو. آخر تو مردی. مرد که نباید به خاطر یک لقمه نان پای کسی بیفتد. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/3 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 159 خداوندا ،نمیدانم کیستی، چیستی، و در کجایی! بی خردان بسیاری در آسمانها پی تو می گردند ، در زمین جستوجویت میکنند اما هیچ نمی دانند که تو خود در دل انسانها جا داری. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/6 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 259 مگر تو خودت به ما نگفتهای که اسیر احساس رحم و محبت بیجای خود نشویم؟ مگر تو خودت نگفتهای که گاهی یک محبت نابهجا هزار و یک خیانت و گرفتاری به دنبال می آورد؟ 0 1 آبی ِ روشن 1404/3/27 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 120 آه عروسک گنده! چرا تو را آتش زدند و هیچ نگفتند که بچه ها تو را با هزار آرزو درست کرده بودند؟ 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 254 آه ، ای کینه، تو هم مانند محبت مقدس هستی. ما نمیتوانیم محبت خود را به مردم ثابت کنیم مگر اینکه به دشمنان مزدم کینه بورزیم. تو با ریختن خون ظالم به ستمدیدگان محبت مینمایی. 0 0 سین صاد 1403/9/6 مجموعه داستان های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 117 شـما نبایـد میـراث پدرانتان را دست نخورده به دست فرزندان خود برسانید. شما باید از بدیها کم کنید یا آنها را نابود کنید. بر خوبیها بیفزاییـد و دوای ناخوشیها را پیدا کنید یا آنها را نابود کنید. اجتماع، امانتی نیست که عیناً حفظ میشود. 2 1 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 255 کوراغلو، راستی که انسان واقعی تو هستی. کینه تمام نشدنی در کنار محبت تمام نشدنی در جان و دل تو جا گرفته است. وقتی کسی را محتاج محبت میبینی حاضری از همه چیزت دست برداری و وقتی همبا دشمن روبرو میشوی از همعچیزت دست برمیداری تا با تمام قوهات به دشمن کینه بورزی و خونش را بریزی. 0 0 آبی ِ روشن 1404/2/25 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 325 ده سال است که غمت را میپرورم ... 0 3 آبی ِ روشن 1404/2/26 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.4 11 صفحۀ 170 مثل هوای بهار لطیف بود، مثل آفتاب تابستان درخشان بود، مثل میوه های پاییز معطر و دوست داشتنی بود و مثل ماه شبهای زمستان صاف و دلچسب بود و مثل لالهی صحرایی سرخ رو و وحشی بود. 0 0