بریدههای کتاب مجموعه داستان های صمد بهرنگی سین صاد 1403/9/6 مجموعه داستان های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 117 شـما نبایـد میـراث پدرانتان را دست نخورده به دست فرزندان خود برسانید. شما باید از بدیها کم کنید یا آنها را نابود کنید. بر خوبیها بیفزاییـد و دوای ناخوشیها را پیدا کنید یا آنها را نابود کنید. اجتماع، امانتی نیست که عیناً حفظ میشود. 2 1 آبی ِ روشن 1404/2/25 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 325 ده سال است که غمت را میپرورم ... 0 3 آبی ِ روشن 1404/2/26 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 170 مثل هوای بهار لطیف بود، مثل آفتاب تابستان درخشان بود، مثل میوه های پاییز معطر و دوست داشتنی بود و مثل ماه شبهای زمستان صاف و دلچسب بود و مثل لالهی صحرایی سرخ رو و وحشی بود. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/6 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 259 مگر تو خودت به ما نگفتهای که اسیر احساس رحم و محبت بیجای خود نشویم؟ مگر تو خودت نگفتهای که گاهی یک محبت نابهجا هزار و یک خیانت و گرفتاری به دنبال می آورد؟ 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 254 آه ، ای کینه، تو هم مانند محبت مقدس هستی. ما نمیتوانیم محبت خود را به مردم ثابت کنیم مگر اینکه به دشمنان مزدم کینه بورزیم. تو با ریختن خون ظالم به ستمدیدگان محبت مینمایی. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 255 کوراغلو، راستی که انسان واقعی تو هستی. کینه تمام نشدنی در کنار محبت تمام نشدنی در جان و دل تو جا گرفته است. وقتی کسی را محتاج محبت میبینی حاضری از همه چیزت دست برداری و وقتی همبا دشمن روبرو میشوی از همعچیزت دست برمیداری تا با تمام قوهات به دشمن کینه بورزی و خونش را بریزی. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 255 بلند شو. آخر تو مردی. مرد که نباید به خاطر یک لقمه نان پای کسی بیفتد. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/3 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 159 خداوندا ،نمیدانم کیستی، چیستی، و در کجایی! بی خردان بسیاری در آسمانها پی تو می گردند ، در زمین جستوجویت میکنند اما هیچ نمی دانند که تو خود در دل انسانها جا داری. 0 0
بریدههای کتاب مجموعه داستان های صمد بهرنگی سین صاد 1403/9/6 مجموعه داستان های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 117 شـما نبایـد میـراث پدرانتان را دست نخورده به دست فرزندان خود برسانید. شما باید از بدیها کم کنید یا آنها را نابود کنید. بر خوبیها بیفزاییـد و دوای ناخوشیها را پیدا کنید یا آنها را نابود کنید. اجتماع، امانتی نیست که عیناً حفظ میشود. 2 1 آبی ِ روشن 1404/2/25 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 325 ده سال است که غمت را میپرورم ... 0 3 آبی ِ روشن 1404/2/26 متن کامل قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 170 مثل هوای بهار لطیف بود، مثل آفتاب تابستان درخشان بود، مثل میوه های پاییز معطر و دوست داشتنی بود و مثل ماه شبهای زمستان صاف و دلچسب بود و مثل لالهی صحرایی سرخ رو و وحشی بود. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/6 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 259 مگر تو خودت به ما نگفتهای که اسیر احساس رحم و محبت بیجای خود نشویم؟ مگر تو خودت نگفتهای که گاهی یک محبت نابهجا هزار و یک خیانت و گرفتاری به دنبال می آورد؟ 0 1 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 254 آه ، ای کینه، تو هم مانند محبت مقدس هستی. ما نمیتوانیم محبت خود را به مردم ثابت کنیم مگر اینکه به دشمنان مزدم کینه بورزیم. تو با ریختن خون ظالم به ستمدیدگان محبت مینمایی. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 255 کوراغلو، راستی که انسان واقعی تو هستی. کینه تمام نشدنی در کنار محبت تمام نشدنی در جان و دل تو جا گرفته است. وقتی کسی را محتاج محبت میبینی حاضری از همه چیزت دست برداری و وقتی همبا دشمن روبرو میشوی از همعچیزت دست برمیداری تا با تمام قوهات به دشمن کینه بورزی و خونش را بریزی. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/11 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 255 بلند شو. آخر تو مردی. مرد که نباید به خاطر یک لقمه نان پای کسی بیفتد. 0 0 زهرا عشقی مُعز 1402/7/3 قصه های صمد بهرنگی صمد بهرنگی 4.5 9 صفحۀ 159 خداوندا ،نمیدانم کیستی، چیستی، و در کجایی! بی خردان بسیاری در آسمانها پی تو می گردند ، در زمین جستوجویت میکنند اما هیچ نمی دانند که تو خود در دل انسانها جا داری. 0 0