بریده کتابهای یخبندان زینب جابری 1403/7/27 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 30 ونگ«دنیا»میلیون ها سال است در گوری میان تکه های عظیم یخ دفن شده.جاده هایش انسانها را به هرزگی میکشاند. 0 6 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 45 تنهایی ذهنم را درگیر خودش کرده؛ حتی مفهوم تنها بودن: محبوس شدن در خود. 0 11 mobina mousavi 1403/10/16 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 61 این چیست:خاطرات،این تکه پاره های عجیب و غریب که آدم دیگر نمی فهمدشان.خاطره بر جای می ماند و تا ابد خودش را از نو می سازد،در شکل و شمایل همان وقتی که هنوز تبدیل به خاطره نشده بود.مثل صحنه تئاتری که آدم ها از رویش تا پدید می شوند.انگار همه از صحنه عقب نشسته و در پهنه ای مشترک محو می شوند 0 0 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 46 زادنِ یک تنهاییِ دیگر، فقط به این دلیل که خودت دیگر نمیخواهی تنها باشی، جنایت است. 0 25 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 101 چیزی به اسم درد وجود ندارد. درد فقط توهمی ضروری است. درد درد نیست، یعنی نه آنطور که یک گاو گاو است. کلمهی"درد" توجه یک حس را به حسی دیگر جلب میکند. درد چیزی زائد است، اما توهمش واقعی است. با اینحساب درد هم وجود دارد و هم وجود ندارد... 0 5 mobina mousavi 1403/10/18 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 131 با خونسردی می نشینند به تماشای تقلاهای قربانی و امواجی که به او هجوم می آورند،انگار عادی ترین کار جهان همین باشد:اینکه راحت اجازه دهند آدم شرور غرق شود،آدمی که به دنیای آن ها تعلق ندارد.غرببه ای که به حرفشان گوش نداده و نگذاشته قانعش کنند.کسی که از همان ابتدا به نظرشان عجیب و غریب می آمده و لایق آن نبوده که به دنیای آن ها راه پیدا کند 0 22 mobina mousavi 1403/10/21 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 163 کلمات را طوری از اعماق وجودش بیرون می کشد که انگار درون گل و لای مردابی گیر کرده اند.کلمات را با خشونت از وجودش می کند و زخمی خون آلود بر جانش به جا میگذارد 0 0 mobina mousavi 1403/10/16 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 100 هر بار از پنجره به بیرون نگاه می کنید،هربار که به درون خودتان نگاه می اندازید،به هر کجا که نگاه کنید،می بینید که همه چیز ریشخندی تکرار شونده است.و بعد روزی فرا می رسد که دست به آن اقدام بزرگ می زنید:همه چیز را تمام می کنید! 0 13 mobina mousavi 1403/10/22 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 194 دقت کرده اید تخت ها شبیه به تابوت اند؟لباس ها مثل کفن اند؟که همه چیز تدارکی برای مرگ است ؟تمام هستی آزمایشی ابدی است برای مردن و دفن شدن. 0 16 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 99 صراحت چیزی ابرانسانی است. 0 4
بریده کتابهای یخبندان زینب جابری 1403/7/27 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 30 ونگ«دنیا»میلیون ها سال است در گوری میان تکه های عظیم یخ دفن شده.جاده هایش انسانها را به هرزگی میکشاند. 0 6 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 45 تنهایی ذهنم را درگیر خودش کرده؛ حتی مفهوم تنها بودن: محبوس شدن در خود. 0 11 mobina mousavi 1403/10/16 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 61 این چیست:خاطرات،این تکه پاره های عجیب و غریب که آدم دیگر نمی فهمدشان.خاطره بر جای می ماند و تا ابد خودش را از نو می سازد،در شکل و شمایل همان وقتی که هنوز تبدیل به خاطره نشده بود.مثل صحنه تئاتری که آدم ها از رویش تا پدید می شوند.انگار همه از صحنه عقب نشسته و در پهنه ای مشترک محو می شوند 0 0 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 46 زادنِ یک تنهاییِ دیگر، فقط به این دلیل که خودت دیگر نمیخواهی تنها باشی، جنایت است. 0 25 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 101 چیزی به اسم درد وجود ندارد. درد فقط توهمی ضروری است. درد درد نیست، یعنی نه آنطور که یک گاو گاو است. کلمهی"درد" توجه یک حس را به حسی دیگر جلب میکند. درد چیزی زائد است، اما توهمش واقعی است. با اینحساب درد هم وجود دارد و هم وجود ندارد... 0 5 mobina mousavi 1403/10/18 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 131 با خونسردی می نشینند به تماشای تقلاهای قربانی و امواجی که به او هجوم می آورند،انگار عادی ترین کار جهان همین باشد:اینکه راحت اجازه دهند آدم شرور غرق شود،آدمی که به دنیای آن ها تعلق ندارد.غرببه ای که به حرفشان گوش نداده و نگذاشته قانعش کنند.کسی که از همان ابتدا به نظرشان عجیب و غریب می آمده و لایق آن نبوده که به دنیای آن ها راه پیدا کند 0 22 mobina mousavi 1403/10/21 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 163 کلمات را طوری از اعماق وجودش بیرون می کشد که انگار درون گل و لای مردابی گیر کرده اند.کلمات را با خشونت از وجودش می کند و زخمی خون آلود بر جانش به جا میگذارد 0 0 mobina mousavi 1403/10/16 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 100 هر بار از پنجره به بیرون نگاه می کنید،هربار که به درون خودتان نگاه می اندازید،به هر کجا که نگاه کنید،می بینید که همه چیز ریشخندی تکرار شونده است.و بعد روزی فرا می رسد که دست به آن اقدام بزرگ می زنید:همه چیز را تمام می کنید! 0 13 mobina mousavi 1403/10/22 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 194 دقت کرده اید تخت ها شبیه به تابوت اند؟لباس ها مثل کفن اند؟که همه چیز تدارکی برای مرگ است ؟تمام هستی آزمایشی ابدی است برای مردن و دفن شدن. 0 16 محمد سعید میرابیان 1403/8/13 یخبندان توماس برنهارت 4.3 0 صفحۀ 99 صراحت چیزی ابرانسانی است. 0 4