بریدههای کتاب گفتگو با کافکا میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 50 شما نمیدانید چه قدرتی در سکوت نهفته است. پرخاش معمولا چیزی جز تظاهر نیست. تظاهری که با آن میخواهیم ضعفمان را در برابر خود و جهان پرده پوشی کنیم. نیروی واقعی پایدار تنها در تحمل است. فقط ضعفا هستند که بی صبر و خشن واکنش نشان میدهند و با این رفتار وقار بشری خود را ضایع میکنند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 51 دشنام چیز وحشت زائی است. دشنام بزرگترین ابداع بشر یعنی زبان را ضایع میکنند. دشنام توهینی است به روح، سوء قصدی است نسبت به فیض. ولی این جرم از کسی که کلمات را درست نمیسنجد سر میزند. چون سخن گفتن یعنی سنجیدن و تعریف به دست دادن. کلمه اخذ تصمیمی است میان مرگ و زندگی. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 43 + قلب خانهای است با دو اتاق خواب. در یکی رنج و در دیگری شادی زندگی میکند. نباید خیلی بلند خندید، وگرنه رنج در اتاق دیگر بیدار میشود. - شادی چطور؟ از سر و صدای رنج بیدار نمیشود؟ + نه. گوش شادی سنگین است. صدای رنج را در اتاق مجاور نمیشنود. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 47 + این آدمکها چطور، اینها کجا هستند؟ - اینها از ظلمت آمدهاند و در ظلمت هم محو میشوند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 22 شما شاعر را چون انسانی بزرگ و معجزهآسا توصیف میکنید که پاهایش روی زمین است و سرش میان ابرها گم. این البته در قالب متعارف تصورات خرده بورژواها، تصویری کاملاً عادی است. توهمی است از آرزوهای مکتوم که با واقعیت وجه مشترکی ندارد. شاعر، در واقع از یک فرد متوسط جامعه هم، همواره کوچکتر و ضعیفتر است. به این جهت هم، رنج را بسیار حادتر و شدیدتر از انسانهای دیگر حس میکند. سروده او، برای شخص او فقط فریاد است. هنر، برای هنرمند، رنجی است که با آن خود را از گرفتار شدن در زنجیر نجات میدهد. هنرمند غول نیست، بلکه پرندهای است کمابیش در قفس وجود خود. 0 21 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 47 در جهان بشری، هرچیزی فقط تصویری است که جان گرفته است. اسکیموها، وقتی میخواهند چوبی را آتش بزنند، روی آن چند خط مارپیچ میکشند. این خطهای مارپیچ، تصویر جادوئی آتش است که بعداً با به هم سائیدن چوبهای آتشزنه، به آن جان میبخشند. همین کار را من هم میکنم. میخواهم از طریق نقاشی تکلیف خودم را با صورتهائی که میبینم روشن کنم. ولی شکلهای من آتش نمیگیرند. شاید از مصالح درستی استفاده نمیکنم، شاید مدادم قابلیت لازم را ندارد، شاید هم تنها خود من از قابلیت لازم بهرهای ندارم. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 52 انسان از شبحی که به جهان میآورد گریزی ندارد. شر همیشه به نقطه شروعش باز میگردد. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 52 اکثر این کتابهای جدید انعکاسهای لرزان زمان حال هستند. خیلی زود از میان میروند. بهتر است بیشتر کتابهای قدیمی را بخوانید. نویسندگان كلاسيك را، گوته را، آنچه قدیمی است درونی ترین ارزش خود را آشکار میکند. یعنی دوام را. آنچه جدید است ناپایداری صرف است. ناپایداری امروز زیباست ولی فردا مسخره مینماید. این راه (اعجاز) ادبیات است 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 55 دامهای واقعیت از دامهای تخیل بیشتر است. 0 3 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 56 قوی ترین نیروئی که به جهان و انسان شکل میدهد واقعیت است. از واقعیت گریزی نیست. رؤیا مسیر غلطی است که انسان را باز هم به نزدیکترین محیط تجربی میرساند. 0 3 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 38 + «جوانی» خوشبخت است چون قابلیت رؤیت زیبایی را دارد. این قابلیت که از کف رفت، سن بیتسکین «پیری» آغاز میشود. زوال، بدبختی... - «پیری» امکان «خوشبختی» را در بر ندارد؟ + نه، «خوشبختی»، «پیری» را در بر ندارد. کسی که قابلیت دیدن «زیبایی» را حفظ میکند، «پیر» نمیشود. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 28 + کتاب گارنت «جنگل - نوشته ادوارد گارنت» از روش «مسخ» تقلید کرده است. (لبخندی خسته زد و ادعایم را با حرکت خفیفی که به دستش داد رد کرد). - نه، اینطور نیست. این را از من نگرفته است. این موضوع متعلق به زمان ماست. هر دوی ما از روی آن رونویسی کردهایم. حیوانها به ما نزدیکترند تا انسانها. این میلههای زندان ماست. خویششدن با حیوانات سهلتر است تا با انسانها. هر کدام از ما پشت میلههایی زندگی میکنیم که هر جا میرویم آنها را به همراه میبریم. از اینجاست که این روزها اینهمه راجع به حیوانات چیز مینویسند. این نوشتهها مبین اشتیاقی هستند به یک زندگی آزاد و طبیعی. اما زندگی طبیعی انسان، همان زندگی بشری است. ولی ما این را نمیفهمیم. نمیخواهیم بفهمیم. موجودیت بشری، باری است که بردوش ما سنگینی میکند. اینست که میخواهیم دست کم در خیال، از آن رهایی پیدا کنیم. (دنباله افکارش را گرفتم). + این جنبشی است نظیر جنبش پیش از انقلاب بزرگ فرانسه. در آن زمان مردم فریاد میزدند: بازگشت به طبیعت. (کافکا تصدیق کرد). - بله، ولی امروز مردم پیشتر میروند. نه تنها حرفش را میزنند، بلکه عمل هم میکنند. به موجودیت حیوانی برمیگردند که خیلی سادهتر از موجودیت ماست. در پناه امن گله، از خیابانهای شهر میگذرند و سر کارهایشان میروند. بهطرف آخور، بهطرف خوشی، و این زندگی، حدود دقیق زندگی اداری را دارد. معجزهای در بین نیست. آنچه هست، فقط دستورالعمل است، پرسشنامه و مقررات است. مردم از آزادی و مسئولیت واهمه دارند. اینست که ترجیح میدهند در پس میلههایی که خود سر هم کردهاند مخفی شوند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 48 این روزها، در اصل فقط گرگهایی لباس گرم دارند که پوست گوسفند به تن کردهاند. اینها وضعشان خوب است. لباس مناسب را اینها پوشیدهاند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 33 من هیچوقت به اندازه کافی گرما ندیدهام. به همین علت هم میسوزم... از سرما. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 42 گفت: از زندگی کتابهای زیادی میتوان پدید آورد، و از کتابها فقط کمی، خیلی کم، زندگی به دست میآید. گفتم: پس ادبیات وسیله خوبی برای حفظ زندگی نیست. خندید و تایید کرد. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 54 نوشتن نوعی احضار روح است. 0 4 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 31 محبت اغلب، چهرهی زور را به خود میگیرد. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 40 انسان از اشیا عکس برمیدارد تا از ذهن طردشان کند. داستانهای من، نوعی چشم بر هم گذاردن است. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/12/14 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 188 0 35 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 21 من پرندهای کاملا غیر عادی هستم. یک زاغچه هستم، یک Kavka. یکی از همانها که در قفس زغال فروش تاینهوف است. احوال این خویشاوند من، از من خیلی بهتر است. درست است که بالهایش را قیچی کردهاند، ولی در مورد من ابداً احتیاجی به این کار نبود. چون بالهای من مدتهاست تحلیل رفتهاند. به این دلیل، برای من بلندی و دوری بیمفهوم است. سرگشته، میان مردم به این طرف و آن طرف میجهم. مردم با سوءظن تمام نگاهم میکنند. مگر من پرندهای خطرناک، دزد، زاغچه نیستم؟ ولی این فقط ظاهر من است. واقعیت این است که توانایی درک چیزهای درخشان را ندارم. به همین دلیل، حتی پرهای درخشان هم ندارم. رنگ من، چون خاکستر است. زاغچهای هستم که دلش میخواهد در شکاف سنگها گم شود. ولی اینها همه فقط شوخی است تا شما متوجه نشوید امروز چقدر به من بد میگذرد. 0 1
بریدههای کتاب گفتگو با کافکا میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 50 شما نمیدانید چه قدرتی در سکوت نهفته است. پرخاش معمولا چیزی جز تظاهر نیست. تظاهری که با آن میخواهیم ضعفمان را در برابر خود و جهان پرده پوشی کنیم. نیروی واقعی پایدار تنها در تحمل است. فقط ضعفا هستند که بی صبر و خشن واکنش نشان میدهند و با این رفتار وقار بشری خود را ضایع میکنند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 51 دشنام چیز وحشت زائی است. دشنام بزرگترین ابداع بشر یعنی زبان را ضایع میکنند. دشنام توهینی است به روح، سوء قصدی است نسبت به فیض. ولی این جرم از کسی که کلمات را درست نمیسنجد سر میزند. چون سخن گفتن یعنی سنجیدن و تعریف به دست دادن. کلمه اخذ تصمیمی است میان مرگ و زندگی. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 43 + قلب خانهای است با دو اتاق خواب. در یکی رنج و در دیگری شادی زندگی میکند. نباید خیلی بلند خندید، وگرنه رنج در اتاق دیگر بیدار میشود. - شادی چطور؟ از سر و صدای رنج بیدار نمیشود؟ + نه. گوش شادی سنگین است. صدای رنج را در اتاق مجاور نمیشنود. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 47 + این آدمکها چطور، اینها کجا هستند؟ - اینها از ظلمت آمدهاند و در ظلمت هم محو میشوند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 22 شما شاعر را چون انسانی بزرگ و معجزهآسا توصیف میکنید که پاهایش روی زمین است و سرش میان ابرها گم. این البته در قالب متعارف تصورات خرده بورژواها، تصویری کاملاً عادی است. توهمی است از آرزوهای مکتوم که با واقعیت وجه مشترکی ندارد. شاعر، در واقع از یک فرد متوسط جامعه هم، همواره کوچکتر و ضعیفتر است. به این جهت هم، رنج را بسیار حادتر و شدیدتر از انسانهای دیگر حس میکند. سروده او، برای شخص او فقط فریاد است. هنر، برای هنرمند، رنجی است که با آن خود را از گرفتار شدن در زنجیر نجات میدهد. هنرمند غول نیست، بلکه پرندهای است کمابیش در قفس وجود خود. 0 21 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 47 در جهان بشری، هرچیزی فقط تصویری است که جان گرفته است. اسکیموها، وقتی میخواهند چوبی را آتش بزنند، روی آن چند خط مارپیچ میکشند. این خطهای مارپیچ، تصویر جادوئی آتش است که بعداً با به هم سائیدن چوبهای آتشزنه، به آن جان میبخشند. همین کار را من هم میکنم. میخواهم از طریق نقاشی تکلیف خودم را با صورتهائی که میبینم روشن کنم. ولی شکلهای من آتش نمیگیرند. شاید از مصالح درستی استفاده نمیکنم، شاید مدادم قابلیت لازم را ندارد، شاید هم تنها خود من از قابلیت لازم بهرهای ندارم. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 52 انسان از شبحی که به جهان میآورد گریزی ندارد. شر همیشه به نقطه شروعش باز میگردد. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 52 اکثر این کتابهای جدید انعکاسهای لرزان زمان حال هستند. خیلی زود از میان میروند. بهتر است بیشتر کتابهای قدیمی را بخوانید. نویسندگان كلاسيك را، گوته را، آنچه قدیمی است درونی ترین ارزش خود را آشکار میکند. یعنی دوام را. آنچه جدید است ناپایداری صرف است. ناپایداری امروز زیباست ولی فردا مسخره مینماید. این راه (اعجاز) ادبیات است 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 55 دامهای واقعیت از دامهای تخیل بیشتر است. 0 3 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 56 قوی ترین نیروئی که به جهان و انسان شکل میدهد واقعیت است. از واقعیت گریزی نیست. رؤیا مسیر غلطی است که انسان را باز هم به نزدیکترین محیط تجربی میرساند. 0 3 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 38 + «جوانی» خوشبخت است چون قابلیت رؤیت زیبایی را دارد. این قابلیت که از کف رفت، سن بیتسکین «پیری» آغاز میشود. زوال، بدبختی... - «پیری» امکان «خوشبختی» را در بر ندارد؟ + نه، «خوشبختی»، «پیری» را در بر ندارد. کسی که قابلیت دیدن «زیبایی» را حفظ میکند، «پیر» نمیشود. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 28 + کتاب گارنت «جنگل - نوشته ادوارد گارنت» از روش «مسخ» تقلید کرده است. (لبخندی خسته زد و ادعایم را با حرکت خفیفی که به دستش داد رد کرد). - نه، اینطور نیست. این را از من نگرفته است. این موضوع متعلق به زمان ماست. هر دوی ما از روی آن رونویسی کردهایم. حیوانها به ما نزدیکترند تا انسانها. این میلههای زندان ماست. خویششدن با حیوانات سهلتر است تا با انسانها. هر کدام از ما پشت میلههایی زندگی میکنیم که هر جا میرویم آنها را به همراه میبریم. از اینجاست که این روزها اینهمه راجع به حیوانات چیز مینویسند. این نوشتهها مبین اشتیاقی هستند به یک زندگی آزاد و طبیعی. اما زندگی طبیعی انسان، همان زندگی بشری است. ولی ما این را نمیفهمیم. نمیخواهیم بفهمیم. موجودیت بشری، باری است که بردوش ما سنگینی میکند. اینست که میخواهیم دست کم در خیال، از آن رهایی پیدا کنیم. (دنباله افکارش را گرفتم). + این جنبشی است نظیر جنبش پیش از انقلاب بزرگ فرانسه. در آن زمان مردم فریاد میزدند: بازگشت به طبیعت. (کافکا تصدیق کرد). - بله، ولی امروز مردم پیشتر میروند. نه تنها حرفش را میزنند، بلکه عمل هم میکنند. به موجودیت حیوانی برمیگردند که خیلی سادهتر از موجودیت ماست. در پناه امن گله، از خیابانهای شهر میگذرند و سر کارهایشان میروند. بهطرف آخور، بهطرف خوشی، و این زندگی، حدود دقیق زندگی اداری را دارد. معجزهای در بین نیست. آنچه هست، فقط دستورالعمل است، پرسشنامه و مقررات است. مردم از آزادی و مسئولیت واهمه دارند. اینست که ترجیح میدهند در پس میلههایی که خود سر هم کردهاند مخفی شوند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 48 این روزها، در اصل فقط گرگهایی لباس گرم دارند که پوست گوسفند به تن کردهاند. اینها وضعشان خوب است. لباس مناسب را اینها پوشیدهاند. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 33 من هیچوقت به اندازه کافی گرما ندیدهام. به همین علت هم میسوزم... از سرما. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 42 گفت: از زندگی کتابهای زیادی میتوان پدید آورد، و از کتابها فقط کمی، خیلی کم، زندگی به دست میآید. گفتم: پس ادبیات وسیله خوبی برای حفظ زندگی نیست. خندید و تایید کرد. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/10/28 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 54 نوشتن نوعی احضار روح است. 0 4 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 31 محبت اغلب، چهرهی زور را به خود میگیرد. 0 2 میر میثم آلرسول 1403/10/26 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 40 انسان از اشیا عکس برمیدارد تا از ذهن طردشان کند. داستانهای من، نوعی چشم بر هم گذاردن است. 0 1 میر میثم آلرسول 1403/12/14 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 188 0 35 میر میثم آلرسول 1403/10/25 گفتگو با کافکا گوستاو یانوش 4.3 3 صفحۀ 21 من پرندهای کاملا غیر عادی هستم. یک زاغچه هستم، یک Kavka. یکی از همانها که در قفس زغال فروش تاینهوف است. احوال این خویشاوند من، از من خیلی بهتر است. درست است که بالهایش را قیچی کردهاند، ولی در مورد من ابداً احتیاجی به این کار نبود. چون بالهای من مدتهاست تحلیل رفتهاند. به این دلیل، برای من بلندی و دوری بیمفهوم است. سرگشته، میان مردم به این طرف و آن طرف میجهم. مردم با سوءظن تمام نگاهم میکنند. مگر من پرندهای خطرناک، دزد، زاغچه نیستم؟ ولی این فقط ظاهر من است. واقعیت این است که توانایی درک چیزهای درخشان را ندارم. به همین دلیل، حتی پرهای درخشان هم ندارم. رنگ من، چون خاکستر است. زاغچهای هستم که دلش میخواهد در شکاف سنگها گم شود. ولی اینها همه فقط شوخی است تا شما متوجه نشوید امروز چقدر به من بد میگذرد. 0 1