بریده‌های کتاب گفتگو با کافکا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 28

+ کتاب گارنت «جنگل - نوشته ادوارد گارنت» از روش «مسخ» تقلید کرده است. (لبخندی خسته زد و ادعایم را با حرکت خفیفی که به دستش داد رد کرد). - نه، این‌طور نیست. این را از من نگرفته است. این موضوع متعلق به زمان ماست. هر دوی ما از روی آن رونویسی کرده‌ایم. حیوان‌ها به ما نزدیک‌ترند تا انسان‌ها. این میله‌های زندان ماست. خویش‌شدن با حیوانات سهل‌تر است تا با انسان‌ها. هر کدام از ما پشت میله‌هایی زندگی می‌کنیم که هر جا می‌رویم آنها را به همراه می‌بریم. از اینجاست که این روزها اینهمه راجع به حیوانات چیز می‌نویسند. این نوشته‌ها مبین اشتیاقی هستند به یک زندگی آزاد و طبیعی. اما زندگی طبیعی انسان، همان زندگی بشری است. ولی ما این را نمی‌فهمیم. نمی‌خواهیم بفهمیم. موجودیت بشری، باری است که بردوش ما سنگینی می‌کند. اینست که می‌خواهیم دست کم در خیال، از آن رهایی پیدا کنیم. (دنباله افکارش را گرفتم). + این جنبشی است نظیر جنبش پیش از انقلاب بزرگ فرانسه. در آن زمان مردم فریاد می‌زدند: بازگشت به طبیعت. (کافکا تصدیق کرد). - بله، ولی امروز مردم پیش‌تر می‌روند. نه تنها حرفش را می‌زنند، بلکه عمل هم می‌کنند. به موجودیت حیوانی برمی‌گردند که خیلی ساده‌تر از موجودیت ماست. در پناه امن گله، از خیابان‌های شهر می‌گذرند و سر کارهایشان می‌روند. به‌طرف آخور، به‌طرف خوشی، و این زندگی، حدود دقیق زندگی اداری را دارد. معجزه‌ای در بین نیست. آنچه هست، فقط دستورالعمل است، پرسشنامه و مقررات است. مردم از آزادی و مسئولیت واهمه دارند. اینست که ترجیح می‌دهند در پس میله‌هایی که خود سر هم کرده‌اند مخفی شوند.

1