بریدههای کتاب سیاه مشق زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 دل چون توان بریدن از او مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این 0 4 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 جز بند نیست چاره دیوانه و حکیم پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این 0 0 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 48 بلبلم، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم 0 0 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 56 دلی که نغمه ناقوس معبد تو شنید چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود 0 1 زهرا 1404/6/1 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 78 گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست 0 3 بردیا طهماسبی 1404/5/22 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 26 حریفان هریک آوردند از سودای خود سودی زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم 0 4 زهرا 1404/5/29 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 23 زین بیش از پس و پیش زلف دو تا مگستر در پیش پای دلها دام بلا مگستر تا کی کنی پریشان دلهای مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر برپای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر من خود به خواهش خویش سر در پی ات نهادم دستان مساز و دامم در پیش پا مگستر چون شب سیاه کردی برسایه روز روشن بر آن مه دو هفته زلف دو تا مگستر 0 0 زهرا 1404/5/29 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 24 تو آبی و من آتش وصل تو نمیخواهم این سوختنم خوشتر از سردی و خاموشی. 0 7 بردیا طهماسبی 1404/5/25 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 66 0 2 بردیا طهماسبی 1404/5/25 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 78 گَرَم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به دردِ تو خو کرد و این دوا دانست 0 15 حورا 1403/3/18 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 87 نشاط زمزمه شادی شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت 0 7 ابراهیم شجاعت 1403/7/10 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 341 من آن ابرم که میخواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دلِ تنگم غریبِ این در و دشت نمیدانم کجا سر میگذارد... 0 3 علی عقیلی نسب 1403/8/14 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 330 چنان گشتم غبارآلود غربت که نشناسم که خود بودم کجایی. 0 12 حورا 1403/3/17 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 0 5 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/5 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 1 فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت 0 5 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/1 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 51 گر چشم دل بر ان مه ایینه رو کنی سیر جهان در اینه ی روی او کنی خاک سیه مباش که کس نگیردت ایینه شو که خدمت ماهرو کنی جان تو جلوه گاه جمال انگهی شود کایینه اش به اش صفا، شست و شو کنی 0 2 حورا 1403/3/17 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 316 0 4 علی عقیلی نسب 1403/8/12 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 278 دریغ آن گرانمایه سروِ جوان که ناگه فروریخت چون ارغوان چه پرخون نوشتند این سرگذشت دلی کو کزین غصه پُرخون نگشت؟ خردمند دیرینه خوش میگریست: اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟ 0 6 علی عقیلی نسب 1403/7/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 172 امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینهی سرمنزلِ عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است دل بر گذرِ قافله لاله و گل داشت این دشت که پامالِ سوارانِ خزان است روزی که بجنبد نفس باد بهاری بینی که گل و سبزه کران تا به کران است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردیست در این سینه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است 0 14 علی عقیلی نسب 1403/7/28 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 176 از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور 0 4
بریدههای کتاب سیاه مشق زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 دل چون توان بریدن از او مشکل است این آهن که نیست جان من آخر دل است این 0 4 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 جز بند نیست چاره دیوانه و حکیم پندش دهد هنوز، عجب عاقل است این 0 0 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 48 بلبلم، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ من دگر با چه دلی لب به سخن باز کنم 0 0 زهرا 1404/5/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 56 دلی که نغمه ناقوس معبد تو شنید چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود 0 1 زهرا 1404/6/1 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 78 گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست 0 3 بردیا طهماسبی 1404/5/22 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 26 حریفان هریک آوردند از سودای خود سودی زیان آورده من بودم که دنبال هنر رفتم 0 4 زهرا 1404/5/29 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 23 زین بیش از پس و پیش زلف دو تا مگستر در پیش پای دلها دام بلا مگستر تا کی کنی پریشان دلهای مبتلا را آن خرمن بلا را پیش صبا مگستر برپای مرغ مألوف کس رشته می نبندد دام فسون خدا را بر آشنا مگستر من خود به خواهش خویش سر در پی ات نهادم دستان مساز و دامم در پیش پا مگستر چون شب سیاه کردی برسایه روز روشن بر آن مه دو هفته زلف دو تا مگستر 0 0 زهرا 1404/5/29 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 24 تو آبی و من آتش وصل تو نمیخواهم این سوختنم خوشتر از سردی و خاموشی. 0 7 بردیا طهماسبی 1404/5/25 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 66 0 2 بردیا طهماسبی 1404/5/25 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 78 گَرَم وصال نبخشند خوشدلم به خیال که دل به دردِ تو خو کرد و این دوا دانست 0 15 حورا 1403/3/18 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 87 نشاط زمزمه شادی شد و به شعر نشست صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت 0 7 ابراهیم شجاعت 1403/7/10 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 341 من آن ابرم که میخواهد ببارد دل تنگم هوای گریه دارد دلِ تنگم غریبِ این در و دشت نمیدانم کجا سر میگذارد... 0 3 علی عقیلی نسب 1403/8/14 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 330 چنان گشتم غبارآلود غربت که نشناسم که خود بودم کجایی. 0 12 حورا 1403/3/17 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 45 0 5 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/5 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 1 فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چو پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت 0 5 امیرمحمد حبیب پوریان 1403/4/1 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 51 گر چشم دل بر ان مه ایینه رو کنی سیر جهان در اینه ی روی او کنی خاک سیه مباش که کس نگیردت ایینه شو که خدمت ماهرو کنی جان تو جلوه گاه جمال انگهی شود کایینه اش به اش صفا، شست و شو کنی 0 2 حورا 1403/3/17 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 316 0 4 علی عقیلی نسب 1403/8/12 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 278 دریغ آن گرانمایه سروِ جوان که ناگه فروریخت چون ارغوان چه پرخون نوشتند این سرگذشت دلی کو کزین غصه پُرخون نگشت؟ خردمند دیرینه خوش میگریست: اگر مرگ داد است، بیداد چیست؟ 0 6 علی عقیلی نسب 1403/7/30 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 172 امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینهی سرمنزلِ عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است باشد که یکی هم به نشانی بنشیند بس تیر که در چله این کهنه کمان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از آن روست که خونابه فشان است دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است دل بر گذرِ قافله لاله و گل داشت این دشت که پامالِ سوارانِ خزان است روزی که بجنبد نفس باد بهاری بینی که گل و سبزه کران تا به کران است ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی دردیست در این سینه که همزاد جهان است از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند یارب چقدر فاصله ی دست و زبان است خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود گنجی است که اندر قدم راهروان است 0 14 علی عقیلی نسب 1403/7/28 سیاه مشق هوشنگ ابتهاج 4.6 8 صفحۀ 176 از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور 0 4