بریدهای از کتاب بادها اثر ماریو بارگاس یوسا
1404/3/3
صفحۀ 40
خیلی خوب به خاطر دارم چهل بیست یا ده سال پیش بود که رخ داد: چیزی که نمایشگر چندرسانهای با قابلیت ثبت نظر نامیده میشود حرکت رو به جلویی تصور میشد که فرد می توانست به اپرایی گوش کند و هم زمان روی نمایشگر شخصی خود اطلاعاتی درباره اثر آهنگ ساز، ترانه سرا رهبر ارکستر و زمینه تاریخی قطعه موسیقی دریافت کند. همچنین این امکان را داشت که نظرش را با دیگران درباره آن نمایش به اشتراک بگذارد، با شنوندگانی که به صحنه نمایش دور یا نزدیک بودند. آفرین، مرحبا. فقط از آنجا که حواس هر فردی همچون ذهنش میتوانند روی یک کار تمرکز داشته باشند، چنین عمل هم زمانی موجب می شود که شنونده تمرکز خود را روی واقعیتی که در لپ تاپ می بیند متمرکز کند و کاملاً از اجرای اپرا، که اصولاً برای شنیدن یا دیدن آن آمده بود غافل شود. کلیت اجرا به جمعیتی از مردم تبدیل می شود که به جای گوش دادن و لذت بردن از موسیقی مفتون نمایشگرها میشوند اطلاعاتی درباره اثری به دست می آورند که نه به آن گوش میکنند نه آن را تماشا میکنند. مگر برای لحظاتی، و با احمق هایی مثل خودشان بحث میکنند. به عبارت بهتر، در حالی که غرق در نمایشگرها هستند، حرفهای خاله زنکی می زنند محال است از کنسرت اپرا یا حتی کمدی سخیفی در احاطه کسانی لذت ببرید که چشم هایشان را به پایین دوخته اند و کاری جز تایپ و لمس تبلت هایشان ندارند و بی وقفه ایموجی قلب چشمک یا بوسه می فرستند، درست بیخ گوش مخاطبی که با ایده احمقانه شنیدن و تماشای چیزهایی که روی صحنه رخ میدهند قدم به سالن تئاتر گذاشته است. تنها مخاطب جدی که امروزه اجازه حضور دارد همان کسی است که این انسان دوپا در نمایشگرش خلق کرده که هر چیز ناب و اصیل را که عملاً از این جهان (قلمرو امور تصنعی و کاذب) برای همیشه ناپدید شده به خاکستر تبدیل کرده است.
خیلی خوب به خاطر دارم چهل بیست یا ده سال پیش بود که رخ داد: چیزی که نمایشگر چندرسانهای با قابلیت ثبت نظر نامیده میشود حرکت رو به جلویی تصور میشد که فرد می توانست به اپرایی گوش کند و هم زمان روی نمایشگر شخصی خود اطلاعاتی درباره اثر آهنگ ساز، ترانه سرا رهبر ارکستر و زمینه تاریخی قطعه موسیقی دریافت کند. همچنین این امکان را داشت که نظرش را با دیگران درباره آن نمایش به اشتراک بگذارد، با شنوندگانی که به صحنه نمایش دور یا نزدیک بودند. آفرین، مرحبا. فقط از آنجا که حواس هر فردی همچون ذهنش میتوانند روی یک کار تمرکز داشته باشند، چنین عمل هم زمانی موجب می شود که شنونده تمرکز خود را روی واقعیتی که در لپ تاپ می بیند متمرکز کند و کاملاً از اجرای اپرا، که اصولاً برای شنیدن یا دیدن آن آمده بود غافل شود. کلیت اجرا به جمعیتی از مردم تبدیل می شود که به جای گوش دادن و لذت بردن از موسیقی مفتون نمایشگرها میشوند اطلاعاتی درباره اثری به دست می آورند که نه به آن گوش میکنند نه آن را تماشا میکنند. مگر برای لحظاتی، و با احمق هایی مثل خودشان بحث میکنند. به عبارت بهتر، در حالی که غرق در نمایشگرها هستند، حرفهای خاله زنکی می زنند محال است از کنسرت اپرا یا حتی کمدی سخیفی در احاطه کسانی لذت ببرید که چشم هایشان را به پایین دوخته اند و کاری جز تایپ و لمس تبلت هایشان ندارند و بی وقفه ایموجی قلب چشمک یا بوسه می فرستند، درست بیخ گوش مخاطبی که با ایده احمقانه شنیدن و تماشای چیزهایی که روی صحنه رخ میدهند قدم به سالن تئاتر گذاشته است. تنها مخاطب جدی که امروزه اجازه حضور دارد همان کسی است که این انسان دوپا در نمایشگرش خلق کرده که هر چیز ناب و اصیل را که عملاً از این جهان (قلمرو امور تصنعی و کاذب) برای همیشه ناپدید شده به خاکستر تبدیل کرده است.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.