بریدهای از کتاب بره گمشده راعی اثر هوشنگ گلشیری
1404/2/19
صفحۀ 147
... مثلاً من سال اول و دوم حتی به کارم علاقهمند بودم. بعد دیدم که چی. چون نمیشد آدمها توی خانهشان بنشینند و سهمیهشان برسد کار ایجاد کردهاند، به جای یکی بیست تا، صد تا. برای همین هم فقط حضور و غیاب مهم است، عصر واقعاً خستهایم، اما نه از کار که از ملال، انگار همهی روزهای هفته جمعه باشد. آدم میخواهد ببیند در چرخش چیزی سهمی دارد، در رشد چیزی دخالت داشته که نتیجهاش خستگی تن است، اما کاری نکردن یا کاری بیثمر کردن آدم را معلق نگه میدارد، ذهن را فرسوده میکند، عضله را خسته نمیکند، پلاسیدهاش میکند.
... مثلاً من سال اول و دوم حتی به کارم علاقهمند بودم. بعد دیدم که چی. چون نمیشد آدمها توی خانهشان بنشینند و سهمیهشان برسد کار ایجاد کردهاند، به جای یکی بیست تا، صد تا. برای همین هم فقط حضور و غیاب مهم است، عصر واقعاً خستهایم، اما نه از کار که از ملال، انگار همهی روزهای هفته جمعه باشد. آدم میخواهد ببیند در چرخش چیزی سهمی دارد، در رشد چیزی دخالت داشته که نتیجهاش خستگی تن است، اما کاری نکردن یا کاری بیثمر کردن آدم را معلق نگه میدارد، ذهن را فرسوده میکند، عضله را خسته نمیکند، پلاسیدهاش میکند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.